چندخط پائیز

یادداشت های یه آدم خیلی خیلی معمولی

چندخط پائیز

یادداشت های یه آدم خیلی خیلی معمولی

...

از من نخواه که مثل قبل باشم چون٬

برای درست شدم یه چیزایی فقط باید دوباره به دنیا اومد!!!

یاد نوشت: می خوام دوباره ٬ اساسی فعال بشم!

جمعه های جهنمی!

خوب بحمد ا... اون مسئولیت کذایی بالاخره کار خودشو کرد و

۱. گند زد به سر تا پای شخصیت بنده!!!

۲. احساس یک نسل سومی احمق را بهم القاء کرد

و در نهایت من مثل همیشه با یک لبخند احمقانه که همیشه روی صورت محترم بنده بی موقع جا خوش می کنه به ایشون و اوشون حالی کردم که: اصلآ مهم نیست که دورغ گفتید ها و به من با حرفتون توهین کردیدها!! اصلآ خودتون را ناراحت نکنیدها!!!

پی نوشت۱:هنوز یه فرصت هست اما می دونم که اون لبخنده و کلمه ی (خواهش می کنم این چه حرفیه) بی اختیار میاد!

پی نوشت ۲: حالم از جمعه ها بهم می خوره!!!

بعد نوشت: چرا فکر کردید مسئولیتم را درست انجام ندادم؟ شاید من بد توضیح دادم. در واقع چون نیازی به توضیح نیست اما باید بگم من مسئولیتم را به بهترین شکل انجام دادم و اگر همون اولش می زدم زیرش این طوری نمی شد! ایشون و اوشون کار  را خراب کردنند و دروغ کفتند و....

بعد از مرگش....

از اون وقت هایی ست که به خاطر قبول کردن مسئولیتی دارم راه می رم و به خودم فحش می دم!!!

خدایا ! کمممممممک!

 پی نوشت۱: گلاب به روتون ٬ همش حالت تهوع دارم!! مرده شور واکنش های اظطرابی و ناراحتی ام را ببرند!

پی نوشت ۲: بعد از مرگش هنوز چشمانش نگاهمان می کند! حتی از توی عکس!!!راستی چه کسی را گذاشتند توی قبر؟!!!

پی نوشت۳:حتی سایه ی ادم های بی سایه هم برایم تحملش سنگین است!!!!

تقاضا نوشت: شما را به خدا بی خیال پی نوشت ۳ شوید!!!!

 

 

ان مرد رفت!

....

ریز نوشت: خیلی سخته که اینو باور کنی. حتی وقتی که بالا سر قبر می ایستی و دارن می ذارنش توی قبر! دلت می خواد کله ی ادم هایی را بکنی! اشک می ریزی اما احساس می کنی کسی باهات شوخی کرده. و دلت می خواد بیاد و بگه که این یه شوخی بوده! ولی دیدن نزدیکانش از این ها هم بدتره. من نمی دونم مرگ جوون سخت تره و یا برای پیرتر ها هم ادم همین وضع را داره. چهرش از جلوی چشمم محو نمی شه. باورم نمی شه ادمی را که توی خاطراتم زنده دارمش چطور توی اینده ی هیچ کدوممون دیگه نیست!؟ چطور دیگه باهامون شوخی نمی کنه؟!!!      دیدن عکس اون روی اعلامیه از همش بدتر بود. هنوز هم همین طو. مگه می شه؟؟؟؟

اهای این عکس اشتباهه! یکی بیاد از روی قبر برش داره!!!!!

زرت و پرت نامه!

عاشقانه دنیا را دوست دارم ٬ همه را دوست دارم. به راحتی عاشق فنجان چای سبزم می شوم. مردم را و بچه هایی که هر روز از کنارم می گذرند. مشاور٬استادها و معلم هایم . خانواده ام و تمام دوست داشتنی های این دنیا را.....

اخ دکتر جون یادم رفت اینو هم بهتون بگم : من هر کاری می کنم نمی تونم یه عشق فردی داشته باشم!!!!

پی نوشت: ندارد!!!!

پند نوشت: شنیدم که موسیقی می تونه به عاشق شدن کمک کنه! یعنی شما می گین ممکنه در من هم اثر کنه؟!!!

بعد نوشت: از مناسبت نویسی بدم میاد(فعلآ)!!!

همیشه قربانی !

فکر می کنم ٬ فکر می کنم به کتاب هایی که نخوندم ٬ به اهنگ ها و اواهایی که نشنیدم ٬ به شهرها و عبادت گاه هایی که نرفتم ٬ به کافه هایی که توش نشستم ٬ به درخت هایی که زیر سایه شان نخوابیدم ٬ به ادم هایی که نشناختم ٬ به هنرهایی که درک نکردم ٬به طمع هایی که نچشیدم ٬به علم هایی که نیاموختم٬ به لحظه هایی که نخندیدم٬ به اشک هایی که نریختم٬ به بزرگانی که پندشان را نشنیدم ٬ به خزانهایی که نبودم ٬ به.....

خوب پس بیخیال همین ها را که داریم عشق است !!!!

پی نوشت:این ذهن لعنتی من ٬ هنوز و همیشه به قربانی ها فکر می کند! هنوز و همیشه به قربانی های طرح ها و غفلت ها و.... . ذهن لعنتی من!!!!

پی نوشت با مخاطب خصوصی(!):اهای تو ٬ فراموش کردی برای چشیدن اب خنک چشمه باید خلاف جهت اب حرکت کنی؟!!!