چندخط پائیز

یادداشت های یه آدم خیلی خیلی معمولی

چندخط پائیز

یادداشت های یه آدم خیلی خیلی معمولی

بگذار پای جوانیم!

شرمنده ٬  شرمنده که دارم می نویسم ٬ ولی بدجوری نیاز دارم این نوشتنرو. می خوام بنویسم و بپرسم که چی می شه همه ی معادلات و حساب و کتاب های ادم خراب از اب در میاد . چی می شه که ادم هیچی نمی شه و بعضی وقت ها ناخواسته یه چی می شه؟ می خواهم بنویسم که چی می شه پیچ یک کوچه ٬ در یه خونه ی ناشناس ٬ صدای نامفهوم باد تو یه حالت خاص ٬ رنگ جلد یه کتاب و... می تونه به ادم احساساتی عمیق بده و همیشه خاطره ای از دورانی با شکوه را یاد اور بشه؟!!!  

شرمنده که نیاز دارم این نوشتنرو ٬ ولی چاره ای نیست ٬ انگار بهتر از گفتنه! هر چند خیلی هم کار ساز نیست. این چه خط و ربطی است که روزگار داره ؟ این چه حساب و کتابیست که خدا کرده و هرکی یه جوریه ولی انگار هوس ها خیلی هم فرق نداره!!! چرند هم که بگویم مهم نیست ٬ این نوشتنه مال منه ٬ مال مال خودمه!  اصلآ بگو ببینم به کسی چه؟ این چه بازخواستیت که می خواهی از من ٬ مگر من به تو هم بدهکارم؟ من فقط باید به خدا جواب پس بدم! فقط و فقط و فقط ! تو قرارت یه چیز دیگه بود چی شد که وقتی بیشتر دوستم داشتی خودخواه شدی و یادت رفت که قرا بود فقط کمک کنی راهمو پیدا کنم نه که را نشونم بدی!‌ اصلآ یکی بیاد و به من بگه چرا خلوت هام از دست رفتن؟! چرا روزهام کوتاه شدن ٬ چرا تا میام تکون بخورم شب شده؟؟ چرا کتابها تمومی ندارن؟ چرا فکرها ته ندارن؟ چرا نمی شه مثل یه ادم جهان اولی برای ۲سال اینده برنامه ریزی کرد؟ باشه دوسال را بی خیال ٬ تو بگو ۲ماه!!!! 

اصلآ یکی به من بگه من کی شدم؟ اگه من منم پس من هاله کو؟ اکه هاله منه پس من کیم؟ اصلآ کی به کیه؟ اگه الان پاییزه پس سالهای قبل چه فصلی بوده؟ اگه اونا پایز بودن الان چه فصلیه؟ اصلآ..... 

پی نوشت۱:حیف چشمات نیست می شینی این دری وریا را می خونی؟؟؟؟ 

پی نوشت۲: ندارد

نظرات 15 + ارسال نظر
شهریار واحدی پنج‌شنبه 25 مهر‌ماه سال 1387 ساعت 06:45 ب.ظ http://www.shahnevis.blogfa.com

همینه دیگه

SinGle-PlaYeR پنج‌شنبه 25 مهر‌ماه سال 1387 ساعت 07:10 ب.ظ http://single-player.blogfa.com

این هاله
وقعا آن هاله ی دو سال پیش نیست .

۲سال پیش چه جوری بود؟ خوب بود یا بد؟ تو بگو کی بودم؟ چی شدم؟

هانی(محمد) پنج‌شنبه 25 مهر‌ماه سال 1387 ساعت 09:09 ب.ظ http://ipark.blogsky.com

مرسی که به من سر زدین.

چی می شه که ادم هیچی نمی شه؟
بعضی وقت ها ناخواسته یه چی می شه؟

چون تو این خراب شده هیچی رو حساب کتاب نیست،همش نگرانی همش ناراحتی،بی وفایی......
شاید موزیک های وب منو دانلود کردی تا الان حتمآ متوجه شدی که انگار من از همه دنیا ناراحتم...تا الان که 23 سالم هست هیچی نشدم...کلیم بی وفایی دیدم ! چی بگم،سرگرمیم این شده که هر یکی دو روز احساسی که دارم با موزیک به خواننده هام نشون بدم که تا الان همش احساسی جز غم و ناراحتی نبوده.
.
.
.
ممنون بابت نوشته فوق العاده رویاییت.

من منم(مستاجر فعلی اهووم) پنج‌شنبه 25 مهر‌ماه سال 1387 ساعت 10:24 ب.ظ http://www.ohoom.blogfa.com

تو یک هو چه ات شده دختر؟
باز چی شده؟
بابا تو که قرار بود برنامه ریزی کنی؟
نکنه عاشق شدی؟
تازه فقط من (من منم) هستما یادت باشه از اسمم استفاده نکنی که کلاهمون میره تو هم
خواهره من دختر خوب دوسته گلم قوی باش روزهات رو عوض کن به خدا زندگی کوتاه تر از اونی هستش که بخوایی اینجوری فکر کنی ها
من منتظرم بشنوم سال دیگه کنکور ارش قبول شدی و می خوایی بهم شیرینی بدی
تازه باید ناهارم بدی یا شهرزاد یا گردونه هتل اسمان تازه با ناهارم خورشت ماستم می خوام اخه تا حالا نخوردم ولی این موجرم که تعریف کرد به نظرم خوشمزه اومد

من منم(مستاجر فعلی اهووم) پنج‌شنبه 25 مهر‌ماه سال 1387 ساعت 11:29 ب.ظ http://www.ohoom.blogfa.com

ناقلا واسه سال دیگه چه برنامه ای داری؟(نیشخند)
نکنه می خوایی ازدواج کنی و ما یه ولیمه عروسی افتادیم(نیشخند)
ببین من خورشت ماستم می خوام واسه عروسی باشه؟(رضایت)
خب شما دوستای اصفهانیم نمی برینم بهم بدین منم ندید بدید شدم(ناراحت)

قربانی شماره ۱۴ پنج‌شنبه 25 مهر‌ماه سال 1387 ساعت 11:35 ب.ظ http://ghorbani14.blogfa.com

منم یه روزایی واقعا اینو از خودم می پرسیدم اینکه چرا این جور هرز و هدر می رم اینکه چرا ججور در نیم آد هیچی با هیچی...برنامه ها نقش برآب می شه و اون وقتی که باس جدی گرفته شی و واقعی باشی...هیچکی نمی بینتت....
حالا نمی گم گذشتن این روزا و این فکرا...فقط انگار دارم بی خیالی طی می کنم....که خو ب هم نیست اصلا.....
حس های قشنگی داری هاله....

شیوا جمعه 26 مهر‌ماه سال 1387 ساعت 07:55 ق.ظ

نه تنها حیف چشامون نیست بلکه این چشمها باید این مطالب رو بخونن.....ترجمه :
not only heyfe our eyes nist but also we should read such a things

خودم جمعه 26 مهر‌ماه سال 1387 ساعت 11:38 ق.ظ http://bikhiyalll.blogfa.com/

این سردرگمی ها پیش می یاد
ولی راهتو پیدا کن
نذار کسی برات راه نشون بده
این پ. ن. ۱ مخاطب خاص داشت یا عام
ولی من این مطالب رو می خونم خوشم می آید چون مطالبی که این جا نوشته می شه در این ها خودم رو می بینم

اسلوموشن جمعه 26 مهر‌ماه سال 1387 ساعت 12:05 ب.ظ

سلام!!! خوبـــــــــــــــــــــــــی؟... تو کی ای؟!؟
توقع داری زمان بگذره و عوض نشی؟!؟ مگه میشه؟

اصلا به تو چه؟! جمعه 26 مهر‌ماه سال 1387 ساعت 07:43 ب.ظ http://shabnamfaani.persianblog.ir/

...

خر در چمن یکشنبه 28 مهر‌ماه سال 1387 ساعت 12:23 ق.ظ http://knowme.persianblog.ir

شرمنده چرا !؟

:: My View :: یکشنبه 28 مهر‌ماه سال 1387 ساعت 01:33 ق.ظ http://5aber.mihanblog.com

این مُخی که این پست رو نوشته نیاز به هواخوری ِ شدیدی داره ، رسماً !

logs یکشنبه 28 مهر‌ماه سال 1387 ساعت 10:13 ب.ظ http://logs.blogfa.com

اسمت هاله ست؟ چه قشنگ.

نعیم یکشنبه 28 مهر‌ماه سال 1387 ساعت 11:56 ب.ظ

به جواب رسیدین یه ندا هم به ما بدین!

umm جمعه 10 آبان‌ماه سال 1387 ساعت 05:12 ق.ظ http://ablazeomidyeh.persianblog.ir/

این حس نوشتن تو مثل اون وقتایی میمونه که آدم احساس میکنه که باید یه کاری بکنه . اما نمی دونه چه کار . دلش میخواد به خودش یه تکونی بده . احساس میکنه که حالا وقت ایستادن نیست و باید حرکت کنه باید بره. کجا ؟ مهم نیست. برای چه مدت ؟ باز مهم نیست . هیچی مهم نیست . مهم فقط رفتنه . مهم فقط نوشتنه . پس فعلا بنویس . اما پاهات رو ورزیده نگهدار
به زودی وقت رفتنه . به زودیه زود . شاید همین فردا .
گر چه نیاز به تلنگر نداری اما خوشحال خواهم شد اگه یه سر به من بزنی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد