چندخط پائیز

یادداشت های یه آدم خیلی خیلی معمولی

چندخط پائیز

یادداشت های یه آدم خیلی خیلی معمولی

تاریخ انقضاء

یعنی وقتی خودت هم نخوای یه چیزیایی هست که گذر طولانی زمان و در عین حال خالی را به یادت میارن . مسخره ترینش تاریخ های انقضای خوراکی های تو یخچال. وقتی می بینی تاریخ انقضاشون سر اومده در صورتی که باورت نمی شه این همه ماه از اون روزی که خریدیشون گذشه! و اونوقته که می فهمی تاریخ خیلی چیزای دیگه هم تو زندگیت سر اومده . هرچند هنوز مثل اون سس قرمز تو یخچال پر اند!

وقتی از همون اول ٬ راه اخر را بری!

تنهایی این طور برام معنی شدکه میون گریه های شبانه ٬  مایوسانه گزینه ی صدا زدن خدا را بی خیال بشی !

باز هم شنبه٬بعد از جمعه!

مدام تلفن زنگ می زند ٬ همه انگار جمعه خیلی کار داشته اند و یک روز عقب مانده اند تا خورشید طلوع کند و اعلام اغاز بدهد. زنگ در هم به بیشترین امار خود در طول هر هفته می رسد شنبه ها!‌ و به همین نسبت تا جمعه کاهش چشم گیری دارد. حتی گدا ها هم شنبه ها در خانه ها می ایند . هیچ کاریش هم نمی شود کرد . نمی توانم پارچه نوشته ای بزنم دم در و بگویم شنبه های تعطیل مرا خراب نکنید !

من شکست خوردم  . من باختم!

کی اینا را یاد ما داد؟!

اون چیزی که ازش می ترسی نیست که سرت میاد ٬ بلکه اون چیزی که قراره سرت بیاده که می ترسونتت!