چندخط پائیز

یادداشت های یه آدم خیلی خیلی معمولی

چندخط پائیز

یادداشت های یه آدم خیلی خیلی معمولی

گویند که تو بی نقصی

حال خوشی ندارم و تمام امیدم این است که بفهمی و مانده ام بین دو راهی حذف کدام نام های کبیره ات که هر دو مرا به مشرک تبدیل می کند!!

ask the dust

ارجاع داده شدم به خاک!

باور کن مهندس

یک ملت با تو خون گریه کردند ٬ من نیز ....

درد دل های صادقانه

گاهی فکر می کنم کاش یه دوست مثل خودم داشتم!

حداقل ها

دارم به یه پک سیگار فکر می کنم!

وقایع پاییزی

تا حالا شده با خودت رو در رو بشی؟ یعنی با روح خودت؟ من دی روز با روح خودم رو در رو شدم ! وقتی داشتم از خواب بعداظهر بیدار می شدم! بیدار بودم ولی روحم کامل نیومده بود تو تنم! خوب اینجوری شد که دیدمش و فهمیدم منم با خودم فیس تو فیس شدم!  

سوالات همین جوری

چرا همش جمعه ها بارون میاد؟

ایا درست فکر می کنم؟

فکر کنم روزی که دیگه کودکی به دنیا نیاد ٬ رنج بشری به پایان برسه!!!

روزگار غریبی است

وقتی مجبور باشی وبلاگ رفیقاتو هم با ف.ی.ل.ت.ر ش.ک.ن باز کنی!!!

تراژدی زندگی

نوبت من شده بود... خیلی صبر کرده بودم٬ تا حالا تو عمرم تو صف نزده بودم ٬ یه وقتهایی نوبتمو داده بودم به اونایی که طاقت ایستادن نداشتن ٬ حالا خودم بودم که دیگه طاقتم تموم شده بود٬ نوبت من بود که...... تو زدی تو صف و .... 

حالا  خیلی وقته ایستادم تا دوباره این سیفون پر اب بشه٬ حتی دیگه شک دارم طاقتم تموم شده یا .....