یه زمانی خیلی می نوشتم . انصافآ هم خوب می نوشتم. می رفتیم و با بچه ها دور هم جمع می شدیم و داستانهامون را می خوندیم و نقد می کردیم. تا اینکه انجمنمون به ثبت رسید و براش رئیس و نائب رئیس و معاون و... انتخاب کردنند. و دیگه خودتون بقیه روند ماجرا را بفهمید لطفآ.
بعد از اون یه زمانی عشق به خاک و اب و اتش یه دو سه سالی پشت چرخ سفال نشوندم و شاگردی استاد را می کردیم. برای خودمون نیمچه استادی شدیم که زد و پای استاد شکست و زمین گیر شد!
بعد از اون بعد از اون یه زمانی رفتم دنبال عکاسی اما این اخری زودتر از اونی که فکرشو می کردم تموم شد و شش ماهی بیشتر دوام نداشت و به اون جایی که می خواستم نرسیدم.و به این نتیجه رسیدم که استاد هم استاد های قدیم!
حالا بعد از اون بعد از اون بعد از اون یه زمانی دوباره هوس نویسندگی زده به سرم ! فکر کنم به جز این بار یه بار دیگه این چرخه شروع بشه من می شم یه نویسنده ی سفال گر عکاس!!!
پی نوشت: یه گنجیشک یخ زده را مامانم امروز پیدا کرد و اووردش خونه. الان که دارم اینا را می نویسم حالش خوب شده و رفته یه جایی نشسته که نمی تونیم هیچ رقمه بگیریمش!!!
پی نوشت: با برادر گرام٬ یه مدتیه چند کلامی حرف می زنیم و گاهآ مزه ای می پرانند و ما نیز! فشار ژست روشنفکری هردومون افت کرده ، حسابی!!!
پی نوشت:یعنی تا تهشو خوندی؟
نمی دونم چه حکایتیه این نصف نیمه کار کردن.
شلیک خنده از ته دل بعد از چند وقت.......!!!
خب خدا را شکر٬ رسالت نویسندگی انجام شد! D:
آره تا تهش خوندم.نویسندگی کار سختیه.بابای من عکاس بوده کمک نمیخوای؟:دی
سلام
الان دقیقا نیمه شب است !
گفتیم به رسم ادبی چند کلامی به پاس تشریف فرماییتون بچاپانیم !
اما خوب اندک کسالتی که توام با خواب شده ذهنمان را به اتاق خواب معطوف گردانیده! و مجالی برای فکر و اندیشه نگذاشته تا مطلبی وزین و در خور شانتان بکامنتانیم
باشد که پوزشمان پذیرا باشید
الله حافظ!
منم زیاد ازین شاخه به اون شاخه پریدم :) همه کاره و هیچ کاره ام !
مثه همین گنجشکه بیقرارم!
راستی از اسم ویلاگت خیلی حال کردم
سلام...
هاله ی عزیز...
۱. نمی خوای بگی که همه کاره و هیچ کاره ای. به نظر جف هیچی بدتر از این نمی تونه باشه. جف هم به موسیقی علاقه داره هم کوزه گری هم شاعری هم والیبال هم تنیس هم نجاری هم گل فروشی و خیلی چیزای دیگه که یادش نیست. ولی فقط به طور کامل دنبال نقاشی و طراحیه. یه جورایی باید بقیه رو فدا کرد یا خیلی کمتر بهشون پرداخت. نذار این سیکل معیوب دوباره تکرار بشه.
۲. خوشا به حال شما و برادر گرام. گاهی فشار هم رو بگیرید ولی به همودو (اصطلاح اصفهانی) فشار نیارید.
۳. جف برای سومین بار جواب سوالتو میده: برای درک معنی عمیق و فلسفی جف لطفا به اولین پست جف که در شهریور ماه گذاشته مراجعه کن. اونجا گفته که چرا جف. اگه ارضا نشدی بعدا بیا برایت خصوصی بگم که جف یعنی چه. آخه دختر با هوش همشهری اگه جف می خواست در انظار عمومی راز جف بودن خودشو فاش کنه که جف نمی موند!
۴. زین پس پیشنهاد می کنم برای پی نوشت هات شماره بذاری. همین جوری گفتم.
به زی...
نظر قبلی مال جف بود. یادش رفت اسمشو بنویسه.
هواست کجاست؟
سلام ... تمامی پستایی که نخونده بودمو خوندم . خب آره ! مختصرنویسی خیلی خوبه ( یه خوبیش اینجا معلوم میشه که اگه من ۱۰ تا از پستای قبلیتو هم از دست داده بودم می تونستم تو ۵ دقیقه همشونو بخونم ) ... ولی من با اون داستانای طولانی یه جورایی دارم تمرین میکنم . وبلاگ واسم مث یه جور آقا معلم سختگیر شده که هر هفته باید تکلیفمو بهش تحویل بدم . بهش میگن توفیق اجباری ولی نه ! واقعا از خوندن کامنت ها احساس خوبی بهم دست میده ( چه تعریف چه تضعیف ! ) و یعنی اینکه این یه توفیق دوطرفه ست . بخاطر همینه که من کلا به ده ٬ پونزده تا وبلاگ بیشتر سر نمی زنم !! ... بهرحال اینجوریه دیگه ! کاریش نمیشه کرد
راستی ... من به این دو سه خط اول خیلی حسودیم شد ... کار فوق العاده ایه ... اگه بشه
ضمنا من واقعا قصد نداشتم تو این بازی شرکت کنم اما وقتی « غلط کردم نامه » رو خوندم یهو متحول شدم . یعنی نظرم عوض شد ... مرسی !
دو تا نظر ندادم هیچ کدوم نرسید؟هیچی گفتم ای ول منم نویسندگیو دوست دارم از اون بیشتر نقاشی و عکاسی.و این که خوش به حالت من هیچ وقت سفالگری نکردم
آره تا تهش رو خوندم :دی
***************
تبادل لینک آیا؟
پیشنهاد می کنم این دفعه سراغ چیز دیگه ای برید... مثلا نویسند نوازنده نقاش.... این هم بد نیست...
اونوقت نیاز به عمر نوح دارم !!!
منم در ازمنه ی بسیار دور یه گنگیشک مردنی پیدا کردم... داشت زیر دست و پا له می شد. خیلی کوشیک بود. بهد آوردیم خونه بهش رسیدگی کردیم و اینا... کلی باهاش کرده بودیم... دیگه دست آموز شده بود. پرواز یادش دادیم. صداش می کردیم میومد. خیلی باحال بود. بعضی وقتا می خواستیم ولش کنیم بره... می بردیمش پارک... می رفت رو سر خانوما می نشست.. جیغ و داد خانوما در میومد. آخرشم نمی رفت! اما بعد از مدت ها یه روز دیگه وحشی شد واقعا. رفت که رفت.
خوبه اون چیزی که دلت می خواست رو تجربه کردیی
بعضی از تکرارا شیرنه ..هیچ جوری هم نمیتونی جلوش رو بگیری مگر این که واقعا به این نتیجه برسی که حتما این رو میخوای یا نمیخوای.
ما یه زمانی تو خونمون باد گیر داشتیم همیشه هم تابسوتونا یه این گنجشکا از راه بادگیره مییومدن تو خونه و آقا هیچ رقمه نمیشه بردشون بیرون:))
آره بابا من خوندم تا تهش رو!البت از اول خوندم نه از تهش:دی
سلام،
خسته نباشین،
خب دیگه بالاخره باید یه جوری زندگی بگذره،
موفق باشین
سلام خانومی. آره . تا آخرش خوندم. خیالت راحت. فرصت کردی یه سری بهم بزن. منتظرتم. قربانت.........عسل
ولی من تا آب حوض کشیدن هم رفتم!
...
آره خوندم!
یعنی باید خلاصه اش را هم بگم که معلوم شه همش را خوندم؟!
امیدوارم نویسنده ی سفالگر عکاس خوبی بشی و از کارت لذت ببری.
درود دوست عزیز :
امید داشته باش . ن.شتن بیشتر ذاتی تا فرا گرفتنی پس دوباره راه می افتی .
با یک مطلب در مورد عشق به روز هستم و در انتظار
بدرود [گل]
سلام
نویسندگی شغل زیباییه..اما یه احساسه زیبا می خواد که شما هم دارید
یه نویسنده همه فن حریف..
تا آخرش خوندم نه تا تهش :D
چون همیشه آدم هر چی منظورشه تو اون ته ته نشین می شه ؛هر چی به ته می ری بازم به تهش مونده !
راستی تو یه پا هنر مند بودی و ما خبر نداشتیم ؛ بهت تبریک می گم.
تا آخرش خوندم نه تا تهش :D
چون همیشه آدم هر چی منظورشه تو اون ته ته نشین می شه ؛هر چی به ته می ری بازم به تهش مونده !
راستی تو یه پا هنر مند بودی و ما خبر نداشتیم ؛ بهت تبریک می گم.
هههههههههههههههههههههه
چه با مزه
حس ادبیات فارسی و نویسندگی الان واقعا داره خفت میکنه دیگه طرز نوشتن این قدر تغییر کرده
لحجه گرفته ! فارسی اصیل!
خفت؟ ادبیات فارسی خیلی هم دلش بخواد!
نوشتن خیلی خوبه!
خوبه که الان با تجربه ای که داری میخوای برگردی سراغش.
روشن فکری؟؟!!
توجه نکردی شما. ژست روشن فکری!!!
Bah bah…….mashalla dokhtarakam hame chi tamoome… dige vaghteshe!!!
Gonjeshke cho shod?...
Baba roshanfekri too khoone ?.... bikhiyal… khosh bashin!
To be in matlab migi bolad ke entezar dari ma ta akhar nakhoonim? Daste kam gerefty maaro abji!