بعد از پنج شش روز که از برگشتنم می گذره انگار تازه امروز بیدار شدم. مغزم خواب خواب بود و کرخ و امروز تازه بیدار شد و تازه حالش بدتر شد!
نمی دونم چطور جواب ادم ها را بدم . همه ی اونایی که فکر می کنند من خوب یاد گرفتم تو موقعیت های سخت هم خوش باشم. می پرسند : خوش گذشت؟ و من نمی دونم چی باید بگم که حق مطلب ادا بشه. اگه بگم نه که کافی نیست اگه بگم بد بود کافی نیست اگه بگم... چی بگم که به مغز هیچ کدومشون هم نمی رسه!
امروز تازه از شوک در اومدم . تازه دردم اومد که چقدر می تونست به من خوش نگذره اما این طوری هم نشه. و چه و چه و چه... می شد من اونجا می رفتم و ارزوم برگشتن یا مردن نمی شد!
داشتم فکر می کردم به دختر های کنار خیابون . به روسپی هایی که جامعه اونا را انگل حساب می کنه. اما کیه که حتی نگاهی به اون راننده های پشت فرمون ماشین های مدل بالا بندازه که چقدر رذلند. به مردای بد چی می گن؟ خیابونی ؟ روسپی؟ اشغال؟ الاف؟ به اونایی که هر گه ای که می خوان می خورن و اما.... سگ اون دخترای تن فروش می ارزه به تار موی اون اشغالایی که ریشه دارن تو خاک و مثل دیو ادم ها را می بلعند! به اون هایی که فقط خودشون تعیین می کنند تا کجا می خوان به کسی کمک کنند و هر وقت نخواستن می تونن راحت بذارن و برن!
همیشه از خودم می پرسیدم چرا بین دوتا کشور پیمان ؛خواهری ؛ می بندند؟ و حالا نه تنها جوابی ندارم بلکه دیگه سوالم را هم نمی پرسم. خدایا ممنون که تو ماجرای ننگین هابیل و قابیل رده پایی از یک گیس و گیس کشی زنانه نیست که بعضی هامون یادمون باشه انگیزه و توجیه ما هرچی باشه نمی تونه خون برادر کشی را پاک کنه! چی می شه گفت به مردهای تشنه ی پول و مال و جاه طلبی؟ چی می گن به اونهایی که کور می شن و کر وقتی اسم پول و زن و زمین وسط میاد؟ به اون هایی که رگ گردنشون بالا می یاد و می گن: خون جلوی چشمام را گرفته! و بعدش بالای سر جنازه ی طرف گریه می کنند و می گن: من مقصر نبودم ٬ گفتم که منو نباید عصبانی کرد!!! درست مثل گرگ گرسنه ای که یک ادم را تیکه پاره می کنه. و چه فرقی داره جسم اون ادم را یا روحشو بدره؟!!
دیگه مطمئن شدم حرفهای قلمبه سلمبه و روشنفکری و فهمیدگی فقط و فقط پرده هایی ان که ما ادم های مریض عقده ها و کمبودهامون را پشتش قایم می کنیم! تنها ابزاری ان برای انتقام از نفهم هایی که ما را ازار دادن. وچی بهتر از این ژست که بتونیم کثافت کاری هامون را پشتش قائم کنیم. چیزی که اکثر نویسنده ها را در یکی یا چندتا از دسته های بیماران روانی قرار می ده. (اینو من نمی گم!)
همیشه فکر می کردم اون مجسمه ی تپل و خندان ؛بودا؛ را چقدر دوست دارم. اما حالا از هرچی بودا ست حالم به هم می خوره. چه طوری مردم دنیا با این همه بدبختی و رنج عاشق مرد خوبی ان که سالهاست مرده؟؟؟ بودا فکر کنم تو این بلا را به سر ما اووردی . اره تو هنوز انرژی هات تو این دنیا هست اما تو خدا نبودی که مثبت و منفی بودن انرژی ات کنترل شده باشه.
هنوز هم می توانم نکته ای مثبت توی این ماجراها پیدا کنم . اینکه چطور مطمئن شدم روی تو هیچ حسابی نیست. اینکه باید از نو خانه ی اعتماد به نفس ویران شده ام را اجر اجر دوباره از نو بنا کنم. سخت است اما من می توانم!
پی نوشت۱: ترا به خدا حدس نزنید. گاهی حدسها باعث توهین و تهمت می شن. اصلآ فکر کنید من شلوغش کردم! اوکی؟
پی نوشت۲: من خسته تر از اونی هستم که برام از بدی های زن ها و یا خوبی های مردها بگویید! باشد شما خدا . اون دنیا میز گرد می گذاریم مثل همین جا همه اش شما حرف بزنید.
پی نوشت۳: من گفتم بعضی ها. می فهمی. بعضی هاااااااا
پی نوشت۴: من بالاخره یکی از بهترین هاش را پیدا می کنم!
پی نوشت۵: اره. من یه جورایی مرفه بی دردم. حالا چی می گی؟!!!
پی نوشت۶: اقا جان ٬ عشق کجا بود این وسط. حوصله دارید ها؟
ساده نوشته بودی و صمیمانه تا ته دل آدم نفوذ می کرد
چند روز صفحه وبلاگت باز نمی شد ... چیکار کنم !
حالا صفحه ی وبلاگ تو باز نمی شه! حالا تو بگو من چیکار کنم؟!!!!
به ! تو به این میگی طولانی ؟ ...
اینکه خودت میگی «پست آشغال» یه جورایی دهن ما رو می بندی ولی خب ما پررو تر از ایناییم ...
خوب بود ... داری محافظه کاری رو کنار میذاری (چشمک) ... من خوشم اومد و هیچ نقد خاصی ندارم فقط وقتی از هابیل و قابیل نوشتی من بی اختیار یاد ماجرای اسماعیل کوچولو افتادم !
در مورد نویسنده ها باهات موافقم ولی درباره روشنفکری و فهمیدگی فکر می کنم داری اشتباه می کنی یا اینکه حداقل خیلی عصبانی هستی
سلام. خوبی؟ حالا نگفتی کجا تشریف برده بودین؟(مگه من فضولم؟)
ممنون بهم سر زدی. سال خوبی داشته باشی . قربانت....عسل
حالا اینا رو گفتی که چی بشه؟؟؟؟
قرار نیست همه چیز جوری باشه که تو یا من میخایم
بخوای نخوای اقایون فعلا جلوترن تو همه ی زمینه ها
تا بخواد اوضاع عوض بشه یه ۲۰۰ ۳۰۰ سالی طول میکشه که به عمر ما قد نمیده
پس بسوز و بساز
اره راست می گی. جلوتر اند. تو همه ی زمینه ها. تو تمام کارها حتی تو بی صفتی هم جلوی صف اند!!!
(بعضی هااااا!!!)
سلام هاله جان.
تا وقت هست خودمونو از این دنیا خلاص کنیم باید این کارو بکنیم وگرنه اون دنیا دیگه از این خبرا نیست!
خودمون را از این دنیا خلاص کنیم مستقیم وصل می شیم به اون دنیا! اخه اونجا را چیکار کنیم؟؟؟
سلام،
خسته نباشین،
طبیعته دیگه کاریش نمیشه کرد،
راستی از اینکه اومدنین به وبلاگم ممنونم،
گفتم برای تنوع هم شده قالبش رو عوض کنم،
قصه موش و گربه رو پدرم از همون موقع که کوچولو بدم برام تعریف میکرد،
البته توی قصه ای که پدرم تعریف میکرد این موشا بودن که
برنده میشدن،
ولی حالا که این شعر رو دیدم متوجه شدم نه این گربه بود که
اخرش پیروز شد،
و البته من از همون قدیما در این داستان همیشه طرفدار گربه
بودم،
موفق باشین
واااااااااااااای.چند وقته سر نزدم.اینجا چه خبره؟تو حالت خوبه؟من که رسما قاطی کردم.کل متنو خوندم ولی هیچی نفهمیدم.حالا یا من نفهمم یا متن پیچیدس!
سخته ولی میتونی...عشقو میگما..
خسته نباشید... پی نوشت را نخوندی شما؟!!!
واییییییییییییی
ای هوا دختر چه خبرته!
من میخونم کیام(حالا شاید اومدم:دی)
شرمنده نخونده کامنتیدم:)
مرفه بی درد. انقد شلوغ نکن ! P:
می خوام شلوغ نکنم. اما ادمی که تو مردابی می افته بعد از نجات پیدا کردن هنوز باورش نمی شه بیرون اومده...!!!
هنوز نخوندم پستت رو
به محض dc کردن می خونمشون
یه تیکه ش رو خوندم به نظرم جالب اومد
حالا بعد نظرمو میگم
یه کم گیج شدم...چی دیدی مگه که این قدر به فکر فرو رفتی؟البته کاملا باهات موافقم.
هاله جون سلام ببین من زیاد شنیدم شاید تو هم شنیده باشی اما باز میگم!
یه مرفه بی درد چون گرسنگی نکشیده عاشق شده!
یه مرفه بی درد فقط شعار میده!
یه مرفه بی درد ...
آدم از یه آشنا اینا رو بشنوه بهتره تا از یه غریبه پس شما هم یادتون باشه که اینا رو بهتون میگن!
سلام ایلیا
یه چیزی را می دونی؟ یه پزشک فقط وقتی خودش حالش خوب باشه می تونه ادم ها را درمان کنه! یه اتش نشان فقط وقتی هنوز اتیش نگرفته می تونه کمک کنه.....
یه ادم فقط وقتی تو بحران نیست می تونه به جامعه اش کمک کنه. یه دختر وقتی خودش کنار خیابونی نیست می تونه مصیبت اونای دیگه را ببینه...
درست یا غلط اش را نمی دونم اما من اینو باور دارم!!!
سلام
صبور باش .... مقاوم باش .... و آروم ......
بعدا شاید بیشتر صحبت کردم باهات . اما فعلا آروم باش ....
موفق باشید .
ممنون استاد
دارم سعی می کنم ...
کمی هم موفق بودم
ترجیح میدم سکوت کنم
خدایا خیرت بده مادر!!!!
احساس می کنم از chaos theory
یا همون نظم در بی نظمی خوشت می یاد
ولی bounded rationality هم یاد نره
که عقلانیت ما محدوده
سرم را سر سری متراش، ای استاد سلمانی
کجایی ای بوی انسانی
زمان هایی ما کافر فکر خویشیم
که هستم
بگو راه کجاست
می خوام بگم بعضی وقتا، بعضی وقتااااا
حرفمان از عملمان پیش تر می رود
و آن هنگامه ای که عمل از حرف پیشی می گیرد
... می زند
پس بگذار بگوییم تا کشته گفتار خویش باشیم تا اعمال
پاره ای اوقات جهلمان به آنچه می گوییم از آنچه دیده ایم بیشتر است
با تندی، از قربانیان خشونت دفاع می کنیم
از الهی قمشه ای شنیدم که از قول شاعری گفت
تا نظر بر جهت نقاب نبست
دل ز تشویشو اضطراب نبست
مطمئنی که
گناه برادر کشی غضب نبوده
و مطمئنی که تو عصبانی نیستی
نظرت را بر زن بودن و مرد بودن ببند
رذل رذله، مرد و زن نداره
عصبانیت سایه جهل است
و بدان از عصبانیت مردانه، خون می چکد
کم کم دارم عصبانی می شم
پس سخن کوتاه باید، والسلام
من با پستم یه عده را نا خوداگاه گیج کردم.
اما شما الان منو رسمآ با نظرتون گیج کردین!
من هیچ بحثی روی جنسیت ندارم .
بحث من جامعه ایست که یک اکثریت را رو به رذلی سوق می ده!
و موقعیتی که فراهم می کنه قشری بهتر و راحتتر ....
به فرض هم که اونا رذل باشن. تا وقتی خودمون خودمونو مفت میدیم دست هر آدم و غیر آدمی همینه عزیزم. به من و تو هم وقتی مفت و مجانی مرد تعارف کنن همین میشیم. اونوقت میشیم مثل اونایی که میگی رذل و پست و هزارتا چیز دیگه. چشم خودمون کور که از خودمون تلفن عمومی میسازیم. از قدیم گفتن: حرمت آستانه رو متولیش نگهمیداره....
کی خودشو دست کی داد؟ گفتم که حدس نزنید!!!
بحث ٬ بحث اوناییه که کور شدن از پول و حرص دنیا را می زنند. اون دختر هایی هم که می گم بازیچه هایی انند که من دلم می سوزه براشون!
هاله عزیز درمان این مشکل از دست من و تو بر نمیاد!
این کار بعضی ها هست! متوجه این دیگه!
در ضمن من و تو و امثال ما فقط محکومیم. به چی؟! به داشته هامون و نداشته های دیگران همین پس بذار مدت حبسمون رو ساکت بگذرونیم شاید بهمون عفو خورد!!!!!
خلیلی از ما ها دختر کنار خیابونی رو مبینم و هر روز هم از پهلوشون رد میشیم از ما کار خاصی برنمیاد مگر اینکه بیایم و تو بلاگ هامون از این موضوع ها بنویسیم و امیدوار باشیم تا یکی به حرفامون گوش بده و کاری بکنه!
ولی خوشحالم که شما هم حداقل به اینا فکر میکنین و با این کارتون ثابت میکنین که حرف دیکران در مورد ماها اشتباه!
تا حالا یکی از ای دیوونه ها ی درمان نا پذیر تا سر حد مرگ نترسوندتت که بفهمی انگیزه ی درمان چی می تونه باشه!!!
به مردای بد میگن آقااااااا!
سلام هاله،
منظورت از کل پست را متوجه نشدم شاید خصوصی بود.
اما در مورد روسپی و روسپی گری من هم با موافقم. همیشه درد این جاست که کسی حواسش به بازار تقاضا نیست. آدم های زیادی هستند در مقابل به قول خودشان فاحشه های کنار خیابان ژست های اخلاقی می گیرند اما همین ها هر روز با نگاه ها و حرف ها و گوشه کنایه هاشان بازار تقاضا را پررونق تر می کنند.
راستی گویا هم شهری هستیم!
لینک کردم.
میفهمم بحثت، جنسیت نیست
که اگه بود، دیگه نظرم این نبود
اینم می دونم، که به معضلات متعصبانه سمپاتی داری
ولی از نوشته هات به طور کلی، نه فقط این یکی
بوی جنسیت به مشامم رسید
همین
سلام،
اصفهان هم اعضای فعال دارد. من دور و بر وبلاگت ایملی ندیدم که برایت اسم و تلفن بفرستم.
نمیدونم شاید ماجرای عید شما هم شاخ های من و در بیاره و حتما به قول شما تاسف برانگیز و ناراحت کننده است!
و من و امثال من عادت کردیم به دیدن و شنیدن چیزهای ناراحت کننده و سعی در شاد نشون دادن خودمون برای بر آورده کردن انتظارات دیگران نسبت به شادی خودمون!!!!
متوجه میشین که؟!
اگر فکر میکنین که با تعریف ماجرای عیدتون سبک میشین خوشحال میشم که اون رو برای من بگین...
سلام
به نظرم پست آشغالی نبود
بودا این وسط چکاره بود؟
نمیخوام حرفاتو اشتباه بدونم...اما من از هیچکدوم از این دو جماعت نه طرفداری میکنم نه فحش و بد بیراه میدم...هیچ راه حلی هم نمیتونم ارائه بدم...چون درد هیچکدوم رو نمیفهمم نه اون مرفا رو نه اون روسپی رو...
سلام ...
وقتی با تمام حرفهات موافقم! پس بهتره سکوت اختیار کنم ...
این روزها «گناه» سراغم را می گیرد ...
سلام
خوب همش قبوله انصافا ولی یه تلنگری هست که همه هذیونها رو میکشه بیرون از دلت!!!
کاری به اون ندارم ولی قبوله که هر تفکر نویی محکومه به بیمار انگاری زیاده نمینویسم...خیلی شاکی بودی
یه پست جدید نوشتم یه نظر دیگه لطفا...در رابطه با حرف خودته
پوست انداختن دردناکه ... دیدن و فهمیدن به معرفت رسیدن مثل عبور از وسط یه گلوله بزرگ سیم خار داره !
از این منظر از خوندن این پست و دیدن درد کشیدن و قاطی کردنت لذت بردم !
تولد حادثه منحصر به فردی نیست ! مبارکه هرچند آخریش هم نیست !!!
http://www.lakehouse.blogfa.com/post-3.aspx
واقعا نمی دونم چی باید بگم...
اما امیدوارم این وعض به همین منوال پیش نره..
نه آشغال بود و نه قراره چیزی در رد و تایید بنویسم. میزگردی در کار نیست. فقط حسی است از خواندن آن و ... همین.
سلام... اول یه عذر خواهی گنده که در این مدته نتونستم خدمت برسم.. این آی اس پی جلف من، بلاگ اسکای رو باز نمی کرد... الانم از یه کارت دیگه دارم می استفادم.. خلاصه حمل بر بی معرفتی نشه:)
اولا من توی پ.ن هات جا نمی گیرم. حرفهات رو می فهمم.. حست رو همچنین... شاید یه جورایی تجربه کردم.. چی رو نمی دونم.
روسپی رو خوب اومدی. همه نگاهها به زنان خیابانیه.. ولی کسی نمیگه اگر مرد خیابانی نباشه اصلا معضل زنان خیابانی پیش نمی آد!... تقاضا .. عرضه رو مطرح می کنه....
هیچکس نمی گه چرا اولین قتل عالم از دو تا مرد .. دو تا برادر سر زد! چون اغلب اونای که "میگن".. مرد هستن؟
تو می سازی اون بنا رو... اونقدر می سازی .. تا درست چیدن آجرها رو یاد بگیری.. که هیچ احدی... نتونه یه آجرش رو تکون بده.. چه برسه به کل بنا.
دلم خوشه امسال کنکوریم این دخمله ست!... هاله... گیسات رو می کشم درس نخونی ها... حالا دیگه!