چندخط پائیز

یادداشت های یه آدم خیلی خیلی معمولی

چندخط پائیز

یادداشت های یه آدم خیلی خیلی معمولی

                               

پی اسم تو می گشتم ته یه فنجون خالی . دنبال یه طرح تازه یه تبسم خیالی!فنجونای لب پریده٬ قهوه های نیمه خورده. منو عشقی که واسه همیشه مورده٬  دل به عشق تو سپرده! 

طرحی که کف دل ادماست ٬ شاید همونی باشه که ته فنجونهای قهوشون می افته. شاید هم برعکس. ولی زیاد فرق نداره. من دانسته هام را با تلخی قهوه فرو می دم و تو بقیشو برام از کفش می خونی. الان دقیقآ حس و حالم بوی قهوه ترک و سیگار و ماهی ابپز می ده! چیزی که شاید با خودت می گی حقیقت نداره یکی پیدا می شه و صاف می ذاره کف دستت و می گه که ته فنجونت نوشته! ........!. یعنی ممکنه اون کف چیزی نوشته شده باشه؟ اگه بخوام بگم باور ندارم٬ باید اخرین اتفاقی که برام افتاده و کسی ازش خبر نداره و خاطره صاف از توی فنجونم گذاشت کف دستم را هم انکار کنم!درست همون چیزی را که من تو زندگیم سانسورش می کنم. اما خوبیش اینه که بازم فقط خودت می دونی.فقط خودت!

پی نوشت: یه وقت فکر بی خودی نکنید ها این شعر راشادمهر عقیلی گفته و ربطی به من نداره ! فقط من ازش خوشم می اد برا همین نوشتم. کار خاطره حرف نداره. من که می گم استعدادش داره هر روز تو این تریا  نشینی هاش  هدر می ره!