چندخط پائیز

یادداشت های یه آدم خیلی خیلی معمولی

چندخط پائیز

یادداشت های یه آدم خیلی خیلی معمولی

کاش بالا می اووردم!

چرخ می خوری ٬ چرخ می خوری و از همه بیشتر روزگار چرخ می خورد دور سرت که چرخ می خورد دور  چرخ افکار پیچ خورده ات که همیشه دیگران گرداگرد خواسته هایت چرخ می خورند و از دیدت خارجشان می کنند!

پی نوشت:ایا هنوز نوبت من نرسیده؟!

 ...

دیگه بسه!!!!

بعد از مدت ها امروز خیلی عصبانی شدم. یعنی مسئله خیلی با بقیه روزا فرق نداشت ولی فکر کنم من خیلی خسته شدم. بیشتر از اونی که به کارای خودم برسم دارم کارای بقیه را انجام می دم . یا همراهیشون می کنم .

 فکر کنم دیگه واقعآ باید به خودم برسم. همون کاری که شاید خیلی ها می کنند و من از دستشون ازرده می شم !!!

پی نوشت: تا حالا شده احساس کنید چون کسی نیست که سرزنشتون بکنه ٬ خودتون مدام دچار خود سرزنشی هستید؟!!

بالاخره کامپیوترم درست شد! ما در ایران پیشرفت های زیادی کردیم حتی در ساخت ویروس!!!

اما حساسیت فصلی باز داره اذیت می کنه!

باور کنید من قصد رفتن و دیر اپ کردن را ندارم. ولی هیچ وقت فکر نمی کردم داشتن یک شغل هر چند نیمه وقت این همه ادم را گرفتار کنه.

پی نوشت: همینه که هست!

عید که می شود هر سال...

عید که می شود هر سال بینی ام از کار می افتد و کورکورانه دنبال عطر ها می گردد که زمانی در کودکی از شوق اش می مرده.

عید که می شود هر سال زبانم می کاود همه ی مزه ها را تا شاید سیر شود از عید حتی برای یک روز.

عید که می شود هر سال زورکی پای هفت سین ذوق می کنم و دانه دانه سر می کشم تمام خوشی های سال های قبل تر از این را..

اما عید که شد امسال..... گفتم :گور بابای همه اش . می خواد بو بده می خواد نده.. چی کارش کنم دیگه. همینه که هست!!!!!

سال نو مبارک

 

پی نوشت: من اومدم D:

...

خیلی وقته منتظرم اما دکتر هنوز نیومده. ذهن بیمارم همین طور روی تخت خوابیده و بی تابی می کنه برای خونه! دکتر سرش خیلی شلوغ شده!

پی نوشت: من خستم. دلم لک زده بیام وبلاگ تک تکتون. با ارامش بخونم ٬ با شیطنت نظر بدم و با ارامش اپ کنم!  

قواره ای چند؟

می خواهم رختی نو به تن کنم . لباس عافیت بپو شانم و مرخص کنم ذهنم را از بیمارستان.

طفلک زخم بستر گرفت از بس که غلتید در افکار چرکش!

عجب!!!

چقدر اهالیه خونه ی ما چشم و دل پاک شدن! چند روزه چهارتا هزاری روی کابینت اشپزخونه است و دست نخورده!!!

پ ن:من هنوزم دنبال فیلم هایی با مضامین روانشناسی می گردم(نه فیلم های روانی کننده D:)

گاهواره یا گور؟ کدامین راه اغاز است.

شاید درگیری های فلسفی٬ ت خ م ی ترین توجیه برای ناکامی های نسل من باشه! اما هست و کاریش هم نمی شه کرد. (شاید هم بشه!).وقتی این روح سرگردان سوال ها و ابهام ها ٬معجونی می شه با غصه ها و رنج ها و عقده های فرویدی چاره ای نمی مونه به جز کارهای عجیب و غریب که از هر کسی یه جوری سر می زنه. یا دعوا کنی(مثل ...) یا سیگار پشت سیگار بکشی (مثل دوست من) یا مثل مرده به خواب های ۲۴ ساعتی بری(شاید مثل من) .

به درد که می افته این رخم چرکی روحی ادم ٬ مثل مار می پیچونتد به هم  و ساکت نمی شه. میاد و میاد و میاد. خاطرات زشت و کریه گذشته می شینه روی تن ادم! هی می رم حمام اما پاک نمی شه. پاک نمی شه این گذشته ی لعنتی... حالا تو هی بگو رهاش کن .

چشمم که به صفحه ی کتاب می افته ٬ می ریزه محتویات مغزم روی میز و خالی می شه دوتا چشمام از نگاه و دریافت کلمات روی کتاب ٬ چه برسه به این که به مغز انتقالش بده!

دست یه سازم که می زنم نفسم خالی می شه از هر حسی و استاد می گه مثل اماتورها می زنی!

پای کامپیوتر که می شینم دلم می خواد فرار کنم و یه دنیا کارهایی که باید تحویل بدم نیمه کاره محو می شه روی صفحه ی مانیتور !

خدایا ، این رخوت لعنتی از کجا می ریزه توی تنم؟!!!

پی نوشت۱:غلط املایی بگیرید ، جایزه ببرید!

پی نوشت۲: کی می تونه به من فیلم هایی با مفاهیم روان شناختی معرفی کنه؟؟؟

شرح و بدون شرح

چطور می شود درست ان طور که می خواهی باشی ٬ باشی. بدون تحریک احساساتت با هر حرف یا هر کسی! درست ان طور که قبلآ ٬یعنی قبل از به دنیا امدن٫ انتخاب کرده ای!

نه ان طوری که بهتر است و یا می شود باشی ٫ نه٫ منظورم ان طوری ست که می خواهی. لازم نیست تمام استعدادهایت را خرج کنی و یا برای همه یا عده ی کثیری قابل تحسین باشی ٬ فقط به گونه ای که همیشه لذت در ان بودنت را داشته باشی.

ان گونه یاغی و رها . ان گونه که نفرت و عشق ٬ سیاه و سفید ٬باران و افتاب٬ اشک و لبخند و... را با هم داشته باشی. انگونه که در وجه کاملش ٬ بتوانی بگویی : من هستم در عین حال که نیستم. یک بود در عین نبود . حضورت هست اما وجودت رفته تا حضور دیگری را رغم بزند. باشی تا لحظه هایت را از دست ندهی!

پی نوشت:پایم را می بندم تا لذت ازادی را دریابم!