یه اپ کوچولوی خوش یمن با یه دوست عزیز خوش قدم .
مررررررررررسی *:
پی نوشت :در پس هر پایانی ٫ اغازی در راه است همیشه.
خیلی دلم تنگ شده. الان از یه کافی نت دارم اپ می کنم. این جا برام خیلی مهم شده. ادم هاش هم برام دوست داشتنی شدند. الان می شه گفت خوشحالم . و خوشحالم که خوشحالم! دلم تنگ شده بود . من اسمشو می ذارم حس های پاییزی. و خوشحالم که داره دوباره رنگ می گیره.
چقدر بده که نمی دونیم که هیچ چیز نمی دونیم!!!!!!
پی نوشت: وقت تنگه!
دل نوشت: مرگ قیصر امین پور تلخ تر از ان چیزی بوده که فکر می کردم. به راستی چه حیف.....
سلام . یادمه کوچیکتر که بودم ٬ مادر بزرگم هر حرف منفی ای که می زدیم می گفت : ناشکری نکن خدا می شنوه!!! خوب مثل اینکه پست قبلی ام بد جوری باعث شده اوضاع و احوالم بهم بریه. پس اول اونو پاک می کنم و بعد باید شروع کنم انرژی های منفی که تا حالا فرستادم توی کائنات را پاک کنم!!!
دلم برای این جا و همه ی دوستای مجازی ام تنگ شده. دلم می خواد بیام به تک تکتون سر بزنم اما فعلآ تا مدتی نا معلوم نمی تونم. امیدوارم همین چند روزه مشکلم حل بشه!پس فکر نکنید دیگه نمیام . منو فراموش نکنید!
می ری و می ری و می ری و بعدش ٬ اروم می شی و سر جات می ایستی! سعی می کنی که فقط گوش بشی و صدای پیچش باد را توی خلوتی اطرافت بشنوی. حس می کنی باید سعی بیشتری کنی که گیرنده ی جسمت روی موج لرزان ارامش بیشتر ثبات پیدا کنه ... اما کوچکترین صدایی ٬ باد را هم از تو می گیره!!!
از رنگها زیباترین
رنگ پرتقالی عشق است
در نگاه پاییزی
پی نوشت۱: زالزالک و انار. به به!
پی نوشت۲:چقدر وقته بدون پی نوشت شدم. بدون حاشیه و بدون ریز بینی!
پی نوشتی خصوصی: من دارم ناامیدتون می کنم؟
زمین ٬ درخت ها٬ اسمان و... بعد از نه ماه ابستی بالاخره پاییز را دوباره و دوباره به دنیا اووردنند. مثل همیشه باد ارامش دوباره توی کوچه های شهر شروع به وزیدن می کنه و زمین بعد از سه ماه تافتن ٬ نفسی می کشه و اندکی خنک می شه. تب تابستون و لذت بردن و خندیدن می ره دوباره جاشو به سکوت و تجربه ی ارام شدن بده. انتظار رنگ واقعی به خودش می گره و واقعیات بهتر در قالب کلمات جا می گیرن. تنفر به خواب می ره و عشق هم به کما ! چیزی که می مونه هشیاری برای رسیدن به اوج هاست شاید....
امروز اگر روز اول پاییز باشه ٬ و من درست پشت کامپیوترم نشسته باشم ٬ وضعیتم را این طور توصیف می کنم : یه مدرک کارشناسی( که همه دارن) یه کار نیمه وقت(بی ربط به رشته ام) که یه زمانی سفالگر بودم و عکاسی می کردم و ....
ولی حالا هیچ کدومش را دلم نمی خواد. امسال پاییز من مرده به دنیا اومد!!!!
پی نوشت: کی می تونه بهترین جمله ی تحقیری را بگه؟
خوشم نمیاد ! از نقاشی های قدیمی که توش یه گل یا ظرف میوه ست با تمام جزئیاتش! از فیلم های که زن ها دامن پف پفی پوشیدن و همه با کالسکه می رن و میان توی قصر!!!
اصلآو کلآ از رئالیسم خوشم نمیاد. از نقاشی هایی که توش پر از جزئیاته. از یه کاسه ابی که توش فقط اناره. انگار روح دنیا توی نقاشی های این طوری مرده. از رمان های طولانی هم بدم میاد. اصلآ منطق رئال های امروزی را درک نمی کنم.
گاهی حتی می ترسم زیاد به این سبک نقاشی ها نگاه کنم. یه حس یخ زدگی و مرگ میاد سراغم!!
پی نوشت: تبم قطع شد!
پی نوشت: شعرهای قیصر امین پور یه چیز دیگه ست!
هیچ کس به یه ادم منتظر کنار خیابون که مدام ساعتشو نگاه می کنه ٬ توجه خاصی نداره
اما اکثریت به یه ادم منتظر خونسرد که کنار خیابون٬ مجله یا کتابشو داره می خونه یه جوری نگاه می کنند!
پی نوشت: شهر من ٬ صدای خس خس نفس هایت را می شنوم.
چی بگم. نه واقعآ چی بگم. چی بگم از مردم. انگار واقعآ می خوان نفتی را که بهشون قول داده بودن را تا تهش سر بکشن!!!! اصلآ چرا می گم می خوان. هممون داریم این کارو می کنیم. مردم انگار عطش بنزین سر کشیدنشون پایان نداره!!! تاکسی ها انگار درامده دیروزشون کفایت نمی کنه! که مسافرهای اویزون وسط این گرما را بی خیال می شن! نه واقعآ چی بگیم. انگار بوی بنزین مستمون کرده. نگرانیم همسایمون بیست لیتر بیشتر از ما نسوزونه. اصلآ هم حواسمون نیست که یه کوچه اون طرف تر کسی هست که اصلآ ماشین نداره! کلمه ی سازندگی این قدر دست مالی شده که دیگه شبیه به فحشه! واقعآ سوالی که برام پیش اومده اینه که چرا مردم هیچ انگیزه ای برای صرفه جویی ندارن؟ چرا هیچ زحمتی برای همکاری و همیاری ندارن! چی به سرمون اومده؟ چی کار کردن باهامون که مرد و زنمون چشم دیدن همو ندارن؟ چی کار کردن باهامون که مذهبی و لا مذهب و مومن و سست ایمانمون لحظه ای نفس کشیدن دیگری را تاب نمیاره؟؟؟چی شده؟ کدوم شرف و ابرو را می خوایم تحویل بدیم؟ کور و کریم وقتی قلپ قلپ پول نفت می ره تو جیب همسایه های عرب تا دیروز دشمنمون اما نرخ نون همسایمون را حساب می کنیم که یه وقت سیر تر از ما سرش را زمین نذاره!!
هم وطن ٬ هر غلطی می خوای بکنی بکن. فقط یادت باشه شرفتو دارن به باد می دن. اورانیم غنی شده و بنزین و دعوای مذهب همه و همه اش را نگاه کنی ارزش امروزی را که داریم از دست می دیم را نداره!
پی نوشت:؟