چندخط پائیز

یادداشت های یه آدم خیلی خیلی معمولی

چندخط پائیز

یادداشت های یه آدم خیلی خیلی معمولی

می دونی دنیا را کی میسازه؟

یکی اون وسط گفت:مشکل این ادما اینه که زیادی می فهمند!

حالا من می گم:تمام دنیا را ادم هایی که به این زیادی نمی فهمند می سازند٬ اخه ادم هایی که زیادی می فهمند کار های اونایی که زیاد نمی فهمند را انجام نمی دنند.

یکی دیگه گفت:چرا ؟

و من می گم: اخه اون کارا را اونایی می کنند که زیاد نمی فهمند!

یکی دیگه گفت: پس اونا چی کار می کنند؟

و همه به تو نگاه کردنند!

و تو که زیادی می فهمی ٬ می ری که پیراهنتو اتو کنی!!!

پی نوشت: ....................

من یک ابله ام. شوخی نمی کنم!

تا حالا شده پشیمون باشی از اینکه مثلآ چرا تا حالا دزدی نکردی؟ یا وقتی تو مغازه ای ا تفاقی چیزی را می شکنی از ا ین که خودت صادقا نه به فروشنده گفتی پشیمون باشی؟ یا بدت بیاد از ا ینکه دل رحم بودی؟ و...

تا حالا شده بری جلوی ا ینه و بعد دلت بخواد ا ینه را بشکنی؟ سرت را بکو بی تو د یوار و طوری بیافتی که دیگه بلند نشی؟؟؟؟

ار ه تا حالا شده ! ولی فقط ا ین کارا از یه ا بله بی شعور بر میاد!

داشتم فکر می کردم اگه یه روزی تمام چیزایی که پا یبندش بودم و ارزش بوده٬ بی معنی و بی ارزش بشه ا نوقت چی؟؟؟مثل سیب هایی که ما هر روز می خوریم!

داشتم فکر می کردم بی چاره ٬حوا٬ .چقدر دلش می خواد راستی راستی اون سیب را بر داشته بود ولی حالا که ٬ادم٬ اونو برداشته ا ین همه تهمت را تحمل نکنه!

پی نوشت۱: راستی ا بله را چطوری می نویسند؟ با ح است یا ه؟ D:

پی نوشت۲:دیروز اون مرد معلول منو ا نقدر ترسوند که تا خونه می لرزیدم!

پی نوشت ۳: تو تنها کسی هستی که بعد از حرف زدن با تو مثل سگ پشیمون می شم!

خدایا نکنه تو هم با اونایی؟

توی این دنیا جواب خوبی را با خوبی می دند ٬ جواب بدی را با پول !!!!

پی نوشت۱: می خواستی یادش بیاری که تو هم اگه می خواستی٬ می تونستی! اما حالا من یادت میارم ٬ اخه بدبخت تو هم اگه می تونستی...... مثل بقیه!

پی نوشت ۲:یکی می دونه من با این ژن های لعنتی خانوادگی باید چیکار کنم؟ دارن حالمو بهم می زنند!خسته ام کردنند. خسته...

....(سکوت)!!!!

می دونی تو به من مدیونی؟

......(سکوت)!!!!

این را هم می دونی که من علاقه ای ندارم تو دینتو به من ادا کنی؟

......(سکوت)!!!!

می دونی من همون قدر که ترا دوست دارم ، ازت متنفرم؟

......(سکوت)!!!!

می دونی به راحتی می تونم نبخشمت؟

......(سکوت)!!!!

می دونی که می دونم تو داری الان به چی فکر می کنی؟

......(سکوت)!!!!

داری فکر می کنی بری و پیراهنت را اتو بزنی!

......(سکوت)!!!!

 

کاش درد دلم ٬ عشق بود!

خواب توی چشمام دست و پا می زنه. سرم درد می کنه و این چشمای قرمز ...

اما خوابم نبرد. اره تو هم شنیدی؟ شنیدی صدای شکستن دل منو؟؟؟ اومدم تا خورده هاشو اینجا بذارم تا زخمیم نکنه!

خدایا یعنی تو هم ممکنه همین طوری جواب خوب بودن هام را بدی؟ نه ! نه ! ممکن نیست!!!

پی نوشت:خوش به حال تمام اونایی که دلشون از عشق می شکنه !

!!!!

دفاع کردن تو از انقلاب ٬ درست مثل توصیف کردن پیردختر باکره ایست از ازدواج!!!

search می کنییییییم!

تا حالا شده یه حقیقت یا یه واقعیت گه بزنه به زندگیت؟ تا حالا شده با یه جستجوی ساده تو اینترنت و باز شدن چند تا صفحه ی معمولی تمام تخیلاتت بهم بریزه؟ تا حالا شده یه رویای شیرین ییییهووو از دست بره؟ تا حالا شده یه حس مالکیت شخصی٬عمومی و فراگیر بشه؟؟؟ تا حالا شده معنی واقعی جمله ی (از هیچی خبر نداری) را لمس کنی؟؟ تا حالا شده؟؟؟؟؟

 پی نوشت۱:دیروز عصر خودمو به قدم زدن در یک عصر زمستاونی تو چهارباغ و خرید کتاب همراه با تنهایی ام مهمان کردم! چیزی که اذیت می کردم سوز زمستونی نبود رویای گمشده ام بود!

پی نوشت ۲:مثل همیشه کیف پولم خالی شد اما حاصلش خیلی شیرین بود.

یه پی نوشت بی نوشته!

 پی نوشت: با حسرت زل زدم به اسم تو!

 

پدر یا بابا؟ مسئله این است!

* بابای من درست مثل منصور خان باغ مظفره! حافظه ی کوتاه مدتش برای گوش دادن به حرفهایی که نمی خواد از بین رفته. مثلآ :پدر این گلدون را نذار رو میز. :باشه نمی ذارم. اما بعد که میام می بینم که درست روی همون میزه. یا : بابا از این خیابون نرو  ٬ باشه. اما بین چند تا مسیر درست از اون خیابون می ره! تازه اینا خوباش بود!!

*برای جلوگیری کردن از بحث کردن با پدر جان هنگام پیاده روی های عصرانه یه را حل پیدا کردم. من موسیقی گوش می دم و بابا ....  .بیچاره داداشی روسری نداشت که معلوم نشه چیزی تو گوشش است!!

پی نوشت ۱: تو خسته نشی این قدر دلت برای من تنگ می شه!

پی نوشت ۲: ا ینو بخونید

مسخرست ؟ نه؟

ـ سوار کردن یه پیرزن کنار خیابون ٬ اهسته روندن ماشین تو ی روز برفی که کسی خیس نشه ٬ کمک کردن به پیرمردی که نون هاش ریخته رو زمین ٬ دیدن دنیای بزرگ بچه های کوچیک٬ پرسه زدن تو کتاب فروشی ها و ایستادن جلوی دکه ی روزنامه فروشی. حفظ و نگهداری از هنر و فرهنگ و بقه ی مسائل مربوطه! D: نظرات نیچه و مزخرفات کانت و بقیه ی رفقا و...

ـ استاد مرصاد العباد را شما هم درس می دید.؟ اصلآ اولین کتابشون چی بوده؟ چی ؟ از کجا؟ اهان! کشف المحجوب؟ از کی؟ عربی؟ نه؟ من؟ مثنوی؟ نه٬ من باهاش راحت نیستم!

ـ افسردگی گرفتم! چی؟ نه وقتشو ندارم! خوب باشه ... وای وای امشب در دل شوری دارم! وای وای دنیا دنیا....   خشگلا باید برقصن...... بهاره بهاره خزون من با تو بهاره....

ـ شمع و عود و فکر و حس و کوفت و...

: ذهن نیمه هشیار من ٬ الان وقت هیچ کدومش نیست. یکم دندون روی جگر بذار. فعلآ بخواب خودم بیدارت می کنم!