-
چیزی بیشتر از بقاء...
شنبه 25 آبانماه سال 1387 14:30
قدم زدن روی آسفالت یه خیابون پاییز زده با کفش های عاج دار ٬ دل نگرونم نکنه ابرا کنار برن و این هوای ابری تموم بشه. روزا هوا بهاریه ٬ شبا زمستونی ! وقتی که پاییزه ٬ من اونجوریم که دوست دارم باشم! پی نوشت۱: زنده بودنم را به خودم هم که شده اثبات می کنم! پی نوشت۲:در ارامش همه چیز بهتر پیش می ره ٬البته به سوی روزمرگی!!!!
-
این جا ایران است ٬ هر چهار گزینه را انتخاب کنید!
پنجشنبه 16 آبانماه سال 1387 13:15
۱.یک گربه ی چاق روبه روی گوشت فروشی جا خوش کرده ٬ گربه شبیه چه کسی ست؟ الف) رئیسمون ب) رفیقمون ج) دولتمون د) نمایندهامون ۲. یک گربه لاغر دم گوشت فروشی که صاحبش مرده و به دست ورثه مدتهاست بسته٬می تواند: الف) من باشد ب) تو باشد ج)ما باشد د) حماسه افرینان ۵۷ باشند! ۳. گردویی که کلاغ هیشه جایی چال می کند و پیدا نمی کند...
-
ما نیز می توانیم....
دوشنبه 6 آبانماه سال 1387 21:34
آهای آقای پلیس تمام حرف من این است: آیا تمام زور تو این است؟؟؟؟؟ پی نوشت: در ادامه ی تیتر .... چرت و پرت بنویسیم!
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 28 مهرماه سال 1387 23:27
........ دانشجو : چرا؟ استاد : چون بعضی ها یبوست فکر دارند و اسهال کلام!!!! ......... توضیح: قبل و بعدش را می خواهی چه کنی , کلام حکیمانه را درک کن !!!! پی نوشت: پاییز را دیگه کی دزدیده؟؟؟
-
بگذار پای جوانیم!
پنجشنبه 25 مهرماه سال 1387 15:40
شرمنده ٬ شرمنده که دارم می نویسم ٬ ولی بدجوری نیاز دارم این نوشتنرو. می خوام بنویسم و بپرسم که چی می شه همه ی معادلات و حساب و کتاب های ادم خراب از اب در میاد . چی می شه که ادم هیچی نمی شه و بعضی وقت ها ناخواسته یه چی می شه؟ می خواهم بنویسم که چی می شه پیچ یک کوچه ٬ در یه خونه ی ناشناس ٬ صدای نامفهوم باد تو یه حالت...
-
می دونی چندم پاییزه؟؟؟؟
سهشنبه 23 مهرماه سال 1387 23:04
احساس می کنم اهنگ های زیبای دنیا به پایان رسیده!!!! پی نوشت: فکر کردم چند تا نیمکت توی شهر من هست که من روش نشستم!!!
-
تو هرچی دلت می خواد بگو!
یکشنبه 14 مهرماه سال 1387 16:27
یه اطلاعیه ی اس ام اسی دادم به کلیه ی دوستان و اشنایان در باب پس دادن کتاب ها و فیلم هام . این قدر نمی دونم چی دست کیه که وقتی یه کدومشو پسم می دن میگم: ااا نه بابا ٬ دست تو بود؟؟؟ اصلآ مگه دست کسی بود؟؟؟ کاش می تونستم یه اس ام اس بدم در باب پس اووردن احساسات ٬ اعتماد ها ٬ توقعات و انتظارات . درست مثل کتاب ها و فیلم...
-
پاییز رنگ پریده
چهارشنبه 3 مهرماه سال 1387 13:50
اصلآ به چه درد می خورد پاییز امسال؟ پاییز رنگ پریده ٬ پاییز در شهر مردگان ٬ پاییز... پاییز امسال چه بی رونق و چه بی صداست. راستی به چه درد می خورد پاییز بی کتاب. وقتی توی کتاب فروشی انگشتت روی هیچ کتاب جدید و قابل توجهی سر نمی خورد. پاییز به چه درد می خورد بدون نمایشگاه های نقاشی و عکس و... همه ی انچه که از ممیزی ها...
-
می شه به تو چه؟
چهارشنبه 20 شهریورماه سال 1387 23:18
خیلی خوب می شد اگه هر وقت اون کتاب لعنتیتو هر جا که حوصله ات از الافی سر رفته ٬ مثلآ تو ارایشگاه یا مطب دکتر ٬ یا سر کار یا مهمونی و یا هر جای دیگه ای که حوصله ی حرف های مفت را نداری باز می کنی تازه ملت حواسشون جمع تو و کتابت نشه و این سوال مسخره را ازت نپرسن که: چی می خونی ؟ و تازه دوباره ترا وارد گردونه ی بحث های...
-
هوسی تکراری که دیر به دیر دست می دهد!
چهارشنبه 6 شهریورماه سال 1387 18:12
یکهو دلم هوس کرد بیام این جا و بنویسم که چقدر دلم هوس کرده با کفش کتونی و کوله پشتی بزنم و برم تو کتاب فروشی ها و بپرسم که کتاب کافه ی زیر دریا نوشته ی استفانو بننی ان هم جیبی اش را که ۵ ٬ ۶ سال پیش توی کتابخونه ی برادرم دیدم و حالا انگار دیگه تجدید چاپ نشده را دارند یا نه!!! می دانم که هوس جدیدی نیست اما این روزها...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 4 شهریورماه سال 1387 14:27
یه بچه دیدم با دوتا چشم دکمه ای!!!
-
پی نوشت نداریم...
جمعه 25 مردادماه سال 1387 15:57
همه چیز نعمت است ٬ وقتی نیست مصیبت است . وقتی شکر نکنی حماقت است .وقتی صبر نکنی معصیت است !!!! پی نوشت: کاش داشت!
-
همیشه پای سیاست در میان است!
پنجشنبه 17 مردادماه سال 1387 16:57
چرا کمال تبریزی توی فیلم هاش می تونه چنین شوخی هایی بکنه؟ الف) کی گفته؟ همه می تونن! ب)چون ضریب هوشی اکثریت پایین تر از این حرفهاست که چیزی بفهمند. ج)می گن فرهنگ هم رانت دارد. د)اصلآ چه کسی امیر را کشت؟ پی نوشت:ندارد
-
خطرناک ترین ها!
یکشنبه 6 مردادماه سال 1387 00:01
توی این دنیا هیچ کسی به اندازه ی ادم های تنهای غمگینه ترک شده خطرناک نیست!! پی نوشت:چون حتمآ یه کاری کردن که ترک شدند! بعد نوشت: به رابطه ای که با اصرار پا گرفته همیشه شک کن!!!
-
روزی که متولد شده ام!
پنجشنبه 3 مردادماه سال 1387 00:44
تولدم را توی کوه گرفتم وشمع ۲۴ سالگی ام را انجا فوت کردم! خیلی خلوت و ساده.... پی نوشت۱: نشد عکسشو بذارم ): پی نوشت۲: چقدر کادو گرفتن کیف داره!
-
بازگشت
دوشنبه 31 تیرماه سال 1387 09:03
ما برگشتیم! پی نوشت: به سلامتی!!!
-
تابستانه!
شنبه 22 تیرماه سال 1387 16:11
ما رفتیم مشهد!!! پی نوشت۱: بالاخره! پی نوشت۲: یهویی!!!
-
پایان ۲۴ سالگی!
یکشنبه 16 تیرماه سال 1387 16:57
برای تولدم چی می تونم به خودم هدیه بدم؟ خیلی وقت ندارم اما یه حدس ها یی می زنم . و از اون مهمتر یه تلاش هایی می کنم! هدیه ام شاید امسال بدست اووردنی نباشه! بلکه از دست دادنیه.... پی نوشت۱:ضربه ای که به پس کله ات می خوره ترا به جلو هدایت می کنه ! پی نوشت۲: ضربه ای که تو سرت می خوره ترا سر جات برا مدتی میخ کوب می کنه!...
-
چقدر کار دارم!
جمعه 7 تیرماه سال 1387 10:49
چقدر نیاز به مرخصی دارم. چقدر نیاز دارم که سفری برم و اب و هوایی عوض کنم. چقدر نیاز دارم بخوابم. چقدر نیاز دارم ارام بنشینم جایی و ته نشین بشم. چقدر نیاز دارم خلوت کنم و کتابی بخوانم ... چقدر کار دارم........ پی نوشت: برم جایی که همش بارون بیاد و بیاد و بیاد و سنگفرش هاش همیشه خیس باشه!
-
تنهایی پر هیاهو
شنبه 25 خردادماه سال 1387 09:08
گاهی چه امیدوار کننده کتابهای فوق العاده ای پیدا می کنی که بعد از خوندنش تا مدتها باهاش زندگی کنی پی نوشت:گاهی ادم ها همیشه با تو هستند ٬ هر چند که نباشند!
-
نوشته ای برا خذف شدن!
شنبه 18 خردادماه سال 1387 16:36
دیگر به دنبال مقصر نیستم. به دنبال سرزنش کردن دیگران هم نیستم. دیگر به دنبال روز های از دست رفته نیستم. دیگر به دنبال راههای نرفته نیستم. دیگر به دنبال هیچ کس جدیدی نیستم. به دنبال راهی که باید برم نیستم. دیگر به دنبال سر و سامان دادن زندگیم نیستم. دیگر به دنبال معرفی خودم به خودم نیستم ......... دیگر به دنبال هیچ چیز...
-
دوسال زمان زیادیه؟
شنبه 18 خردادماه سال 1387 09:53
فقط نوشتم تا از نظر کسی که نمی شناسمش تشکر کنم. پی نوشت۱:ادامه اش حذف شد! پی نوشت۲:دو سال زمان زیادی بود!
-
وقت کشی
جمعه 10 خردادماه سال 1387 09:59
وقت کشی ٬ خیلی واژه ی نزدیکه. همیشه کنار من و هم نسل های من ایستاده. چیزی که شاید برای نسل های قبل بی معنی و شرم اور بود. اما نسل من٬وقتش را می کشه و اسوده خاطره. و همیشه می تونه بگه:بالاخره یه اتفاقی می افته دیگه! وقتی وقت کشی احساس سرزنش اش را بیدار کرد میتونه به گزینه های زیادی فکر کنه. می تونه بگه: ارشد دارم شرکت...
-
وقتی تصمیم می گیری...
دوشنبه 6 خردادماه سال 1387 18:54
وقتی تصمیم می گیری کار کنی.... بهتره واقعآ کار کنی وقتی تصمیم بگیری درس بخونی ....... بهتره واقعآ درس بخونی وقتی تصمیم می گیری تفریح کنی...... بهتره واقعآ تفریح کنی وقتی تصمیم می گیری استراحت کنی...... بهتره واقعآ استراحت کنی ...................... وقتی تصمیم می گیری .... بهتره فورآ تصمیمت را عملی کنی!!!!!! پی نوشت:...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 1 خردادماه سال 1387 14:22
وایسا دنیا ٬ وایسا دنیا.......... می خوام بیام صندلی جلو بشینم!!!!! پی نوشت۱: می شه گوسفند نبود . پی نوشت۲: کم کم باید بیام پشت فرمون ! بذار گواهینامه ام را بگیرم!!
-
هزینه ی سنگین
یکشنبه 29 اردیبهشتماه سال 1387 21:43
می گن هر چیز خوبی ٬قیمتیه! قیمت به دست گرفتن مسئولیت زندگیم ٬ از دست دادن تو بود!!! پی نوشت: قیمت بیدار شدن ٬ از دست دادن لذت خوابه! قیمت بزرگ شدن از دست دادن کودکیه!!!
-
کوه٬ رود٬ دشت!
چهارشنبه 25 اردیبهشتماه سال 1387 12:33
کو ه باید شد و ماند رود باید شد و رفت دشت باید شد و خواند پی نوشت:امروزعصر باید جواب هفته قبل را پس بدم! نمی دونم چی بگم!!!
-
خیلی بدجنسی!
پنجشنبه 19 اردیبهشتماه سال 1387 09:10
نفهمیدم من حواسم نبود یا اون بدجوری منو پیچوند؟! ولی هر چی که بود٬ من افتادم تودردسر! چیزی که نباید می شد ٬ شد!!! پی نوشت: خدایا اخر عاقبت منو خودت به خیر کن!
-
فکر می کنم....
دوشنبه 16 اردیبهشتماه سال 1387 08:46
فکر می کنم ٬ نه از اون فکرهایی که برای دنیا و اخرت ادم عاقبت به خیری داره ٬ از اون فکرهایی که جز به باد دادن اسایشت هیچ چیز دیگه ای دستت نمی ده! پس فکر می کنم ....
-
بادبادکباز
سهشنبه 10 اردیبهشتماه سال 1387 16:42
یک نفس ٬ دو روزه تا تهش خواندم! زندگی کردم با تک تک ادم هاش. هنوز با منند. هنوز جلوی چشمهام راه می رن. یه رمان ساده اما... حیفه اگه خونده نباشین. پی نوشت بی ربط:توطئه یا توهم توطئه؟ مسئله این است!