-
کاش بالا می اووردم!
جمعه 6 اردیبهشتماه سال 1387 22:20
چرخ می خوری ٬ چرخ می خوری و از همه بیشتر روزگار چرخ می خورد دور سرت که چرخ می خورد دور چرخ افکار پیچ خورده ات که همیشه دیگران گرداگرد خواسته هایت چرخ می خورند و از دیدت خارجشان می کنند! پی نوشت:ایا هنوز نوبت من نرسیده؟! ...
-
دیگه بسه!!!!
دوشنبه 2 اردیبهشتماه سال 1387 23:23
بعد از مدت ها امروز خیلی عصبانی شدم. یعنی مسئله خیلی با بقیه روزا فرق نداشت ولی فکر کنم من خیلی خسته شدم. بیشتر از اونی که به کارای خودم برسم دارم کارای بقیه را انجام می دم . یا همراهیشون می کنم . فکر کنم دیگه واقعآ باید به خودم برسم. همون کاری که شاید خیلی ها می کنند و من از دستشون ازرده می شم !!! پی نوشت: تا حالا...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 25 فروردینماه سال 1387 19:49
بالاخره کامپیوترم درست شد! ما در ایران پیشرفت های زیادی کردیم حتی در ساخت ویروس!!! اما حساسیت فصلی باز داره اذیت می کنه! باور کنید من قصد رفتن و دیر اپ کردن را ندارم. ولی هیچ وقت فکر نمی کردم داشتن یک شغل هر چند نیمه وقت این همه ادم را گرفتار کنه. پی نوشت: همینه که هست!
-
عید که می شود هر سال...
پنجشنبه 8 فروردینماه سال 1387 16:22
عید که می شود هر سال بینی ام از کار می افتد و کورکورانه دنبال عطر ها می گردد که زمانی در کودکی از شوق اش می مرده. عید که می شود هر سال زبانم می کاود همه ی مزه ها را تا شاید سیر شود از عید حتی برای یک روز. عید که می شود هر سال زورکی پای هفت سین ذوق می کنم و دانه دانه سر می کشم تمام خوشی های سال های قبل تر از این را.....
-
سال نو مبارک
پنجشنبه 1 فروردینماه سال 1387 10:04
پی نوشت: من اومدم D:
-
...
پنجشنبه 25 بهمنماه سال 1386 22:55
خیلی وقته منتظرم اما دکتر هنوز نیومده. ذهن بیمارم همین طور روی تخت خوابیده و بی تابی می کنه برای خونه! دکتر سرش خیلی شلوغ شده! پی نوشت: من خستم. دلم لک زده بیام وبلاگ تک تکتون. با ارامش بخونم ٬ با شیطنت نظر بدم و با ارامش اپ کنم!
-
قواره ای چند؟
چهارشنبه 10 بهمنماه سال 1386 09:27
می خواهم رختی نو به تن کنم . لباس عافیت بپو شانم و مرخص کنم ذهنم را از بیمارستان. طفلک زخم بستر گرفت از بس که غلتید در افکار چرکش!
-
عجب!!!
پنجشنبه 4 بهمنماه سال 1386 12:01
چقدر اهالیه خونه ی ما چشم و دل پاک شدن! چند روزه چهارتا هزاری روی کابینت اشپزخونه است و دست نخورده!!! پ ن:من هنوزم دنبال فیلم هایی با مضامین روانشناسی می گردم(نه فیلم های روانی کننده D:)
-
گاهواره یا گور؟ کدامین راه اغاز است.
پنجشنبه 20 دیماه سال 1386 23:11
شاید درگیری های فلسفی٬ ت خ م ی ترین توجیه برای ناکامی های نسل من باشه! اما هست و کاریش هم نمی شه کرد. (شاید هم بشه!).وقتی این روح سرگردان سوال ها و ابهام ها ٬معجونی می شه با غصه ها و رنج ها و عقده های فرویدی چاره ای نمی مونه به جز کارهای عجیب و غریب که از هر کسی یه جوری سر می زنه. یا دعوا کنی(مثل ...) یا سیگار پشت...
-
شرح و بدون شرح
شنبه 8 دیماه سال 1386 14:33
چطور می شود درست ان طور که می خواهی باشی ٬ باشی. بدون تحریک احساساتت با هر حرف یا هر کسی! درست ان طور که قبلآ ٬یعنی قبل از به دنیا امدن٫ انتخاب کرده ای! نه ان طوری که بهتر است و یا می شود باشی ٫ نه٫ منظورم ان طوری ست که می خواهی. لازم نیست تمام استعدادهایت را خرج کنی و یا برای همه یا عده ی کثیری قابل تحسین باشی ٬ فقط...
-
خزان نوشت
چهارشنبه 5 دیماه سال 1386 17:21
نمی دونم با این زبان لعنتی چیکار کنم! دوباره شروع کردنش برام تقریبآ غیر ممکن شده . کاش ولش نکرده بودم! پی نوشت: کاشکی را کاشتند ٬ سبز نشد!
-
دیدی بارون نیومد!
چهارشنبه 28 آذرماه سال 1386 23:59
دیدی بارون نیومد؟! دیدی صندلی های تمام کافی شاپ ها ی این شهر برای یک ساعت هم برای من و تو جایی نداشت ؟! حتی پاییز بدون خداحافظی داره از پیشم می ره؟! تازه قاتل فراری را هم نتونستن بگیرن!!! پی نوشت: از برنامم عقب افتادم!
-
بارون !
جمعه 23 آذرماه سال 1386 16:59
کاشکی فردا عصر از ساعت ۳ بارون بباره تا شب. اون وقت من گوشی تلفن را بر می دارم و می گردم دنبال یک همراه تا بریم زیر بارون خیس بشیم و بعدش بریم یه جای گرم و چایی بخوریم! پی نوشت: شما هم ماجرای قاتل فراری را در اصفهان شنیدید؟!!
-
وقتی چیزی برای اپ کردن نداری!
جمعه 16 آذرماه سال 1386 11:35
وقتی چیزی برای اپ کردن نداری ٬ معنیش این نیست که چیزی برای اپ کردن نداری ٬ معنیش می تونه این باشه که یکم حالت شبیه شده به حال بیشتر ادم ها. معنیش اینه که ادم ها می گن : حالت خوبه یه مدتیه! معنیش اینه که روزمرگی یه مدت کوچولوییه که اویزونت شد. معنیش اینه که : اهای رفقا التماس دعا . من دارم از دست می...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 11 آذرماه سال 1386 09:10
وقتی هر روز می رفتیم مدرسه یا وقتی توی دانشگاه با هم بودیم که رفاقت خرجی نداشت که! دوتا صندلی بود کنار هم . خیلی زحمت می کشیدی یه کتاب و جزوه! حالا رو کن ببینم چی مایه می ذاری برا این رفاقت؟!!!
-
چه کسی جنگ خواهد کرد؟
جمعه 2 آذرماه سال 1386 12:23
اگر همین طور پیش بریم و جنگ شود ٬ چه کسی جنگ خواهد کرد؟ الف) نیرو های ارشادی که در سطح شهر اسلام را از شر جوانان حفظ می کنند . ب)جوانانی که برای ارشاد به پایگاه ها برده می شود. ج)زنان و کارگران که یا در بند اند و یا بیکار و ترجیح می دهند به جنگ بروند د)من و شما اینترنت را رها کرده و به جنگ می رویم. پی نوشت:خواب دیدم...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 27 آبانماه سال 1386 10:28
من جایی را می خوام که خودم هم نمی دونم کجاست! من چیزی را گم کردم که نمی دونم کجا دنبالش بگردم! من تمرکزم را از دست دادم!!!! من ....
-
ساعت ۸:۵۲ صبح
جمعه 25 آبانماه سال 1386 11:09
انگیزه ی یک مرد میانسال (شاید کمی بی ریخت و زشت) در ساعت ۸:۵۲ صبح یک روز هفته(که دارن همه می رن سر کار) از بوق زدن جلوی پای خانم ها و تلاش برای سوار کردن یکیشون چی می تونه باشه؟ الف) شب خوبی نداشته ب) کوتاهی ماموران نیروی انتظامی در برخورد با مصادیق بد حجابی و افتادن چشم این اقا به یک خانم بدحجاب در خیابون کناری...
-
اشی با یک وجب روغن!
سهشنبه 22 آبانماه سال 1386 15:14
گاهی خمود و ارام ٬ با چهره ای زرد که به سبزی می زنه توی پیاده روهای پر برگ و پاییز زده با شال گردن پشمی و سوزی که می وزه ٫ اهسته راه می ری و فکر می کنی در مواردی از شدت پختگی ٬ بدجوری سوختی!!!
-
برای کجا؟
جمعه 18 آبانماه سال 1386 00:15
هر روز ٬ هر لحظه ٬ هر ان تجربه می کنیم لحظه ای را . برای کی؟ برای کدام عمر؟ پی نوشت: عمری دگر بباید بعد از وفات ما را !!!
-
ابدیت ....
یکشنبه 13 آبانماه سال 1386 11:39
یه اپ کوچولوی خوش یمن با یه دوست عزیز خوش قدم . مررررررررررسی *: پی نوشت :در پس هر پایانی ٫ اغازی در راه است همیشه.
-
یه اپ کوچولو از یک کافی نت
سهشنبه 8 آبانماه سال 1386 18:52
خیلی دلم تنگ شده. الان از یه کافی نت دارم اپ می کنم. این جا برام خیلی مهم شده. ادم هاش هم برام دوست داشتنی شدند. الان می شه گفت خوشحالم . و خوشحالم که خوشحالم! دلم تنگ شده بود . من اسمشو می ذارم حس های پاییزی. و خوشحالم که داره دوباره رنگ می گیره. چقدر بده که نمی دونیم که هیچ چیز نمی دونیم!!!!!! پی نوشت: وقت تنگه! دل...
-
تیتر می زنم پاییز
دوشنبه 30 مهرماه سال 1386 10:39
سلام . یادمه کوچیکتر که بودم ٬ مادر بزرگم هر حرف منفی ای که می زدیم می گفت : ناشکری نکن خدا می شنوه!!! خوب مثل اینکه پست قبلی ام بد جوری باعث شده اوضاع و احوالم بهم بریه. پس اول اونو پاک می کنم و بعد باید شروع کنم انرژی های منفی که تا حالا فرستادم توی کائنات را پاک کنم!!! دلم برای این جا و همه ی دوستای مجازی ام تنگ...
-
از روزمرگی بی زارم اما ..... ثبات بهترین چیزه.
چهارشنبه 11 مهرماه سال 1386 11:44
می ری و می ری و می ری و بعدش ٬ اروم می شی و سر جات می ایستی! سعی می کنی که فقط گوش بشی و صدای پیچش باد را توی خلوتی اطرافت بشنوی. حس می کنی باید سعی بیشتری کنی که گیرنده ی جسمت روی موج لرزان ارامش بیشتر ثبات پیدا کنه ... اما کوچکترین صدایی ٬ باد را هم از تو می گیره!!! از رنگها زیباترین رنگ پرتقالی عشق است در نگاه...
-
پایان پاییز!
یکشنبه 1 مهرماه سال 1386 12:00
زمین ٬ درخت ها٬ اسمان و... بعد از نه ماه ابستی بالاخره پاییز را دوباره و دوباره به دنیا اووردنند. مثل همیشه باد ارامش دوباره توی کوچه های شهر شروع به وزیدن می کنه و زمین بعد از سه ماه تافتن ٬ نفسی می کشه و اندکی خنک می شه. تب تابستون و لذت بردن و خندیدن می ره دوباره جاشو به سکوت و تجربه ی ارام شدن بده. انتظار رنگ...
-
من خودمو می کشم!
شنبه 31 شهریورماه سال 1386 11:19
اگر بخواد همین طور ادامه پیدا کنه ......
-
رئالیسم حال بهم زن!
پنجشنبه 22 شهریورماه سال 1386 00:21
خوشم نمیاد ! از نقاشی های قدیمی که توش یه گل یا ظرف میوه ست با تمام جزئیاتش! از فیلم های که زن ها دامن پف پفی پوشیدن و همه با کالسکه می رن و میان توی قصر!!! اصلآو کلآ از رئالیسم خوشم نمیاد. از نقاشی هایی که توش پر از جزئیاته. از یه کاسه ابی که توش فقط اناره. انگار روح دنیا توی نقاشی های این طوری مرده. از رمان های...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 19 شهریورماه سال 1386 10:55
دارم پوست می ندازم !!!! پی نوشت: سه روزه تب دارم!
-
یه منتظر!
دوشنبه 12 شهریورماه سال 1386 14:33
هیچ کس به یه ادم منتظر کنار خیابون که مدام ساعتشو نگاه می کنه ٬ توجه خاصی نداره اما اکثریت به یه ادم منتظر خونسرد که کنار خیابون٬ مجله یا کتابشو داره می خونه یه جوری نگاه می کنند! پی نوشت: شهر من ٬ صدای خس خس نفس هایت را می شنوم.
-
مست از بنزین ٬ خمار از ننگ!!!!
یکشنبه 4 شهریورماه سال 1386 22:23
چی بگم. نه واقعآ چی بگم. چی بگم از مردم. انگار واقعآ می خوان نفتی را که بهشون قول داده بودن را تا تهش سر بکشن!!!! اصلآ چرا می گم می خوان. هممون داریم این کارو می کنیم. مردم انگار عطش بنزین سر کشیدنشون پایان نداره!!! تاکسی ها انگار درامده دیروزشون کفایت نمی کنه! که مسافرهای اویزون وسط این گرما را بی خیال می شن! نه...