-
کار و سرکاری!
شنبه 27 مردادماه سال 1386 23:13
یکی ازم پرسید : داری چی کار می کنی این مدته ؟ گفتم: هم سرکارم و هم سر کارم!!!!! پی نوشت:دوباره نوشتم نمیاد. باید اساسی لباس وبلاگمو عوض کنم!
-
بهش می گن انگیزه و اراده!
شنبه 20 مردادماه سال 1386 23:50
خوب البته تو زندگی تصمیمات مهمی گرفته می شه که......... که وقتی صبح از خواب پا می شی یا یادت رفته یا می گی بی خیال!!!!!!!!!!!!!
-
سرخی تو از من ٬ زردی ماجرا مال بقیه!!!!
چهارشنبه 17 مردادماه سال 1386 01:00
در محضر یکی از عزیزان فامیل بودیم که ایشان در راستای ممنوع شدن دوچرخه سواری و اسکیت برای بانوان (و البته ازرده خاطر شدن ایشان به علت نبودن فرهنگ و اجبار دولت برای این ممنوعیت!!!) به نکته ی بسیار بسیار دقیقی اشاره کردند و فرمودنند: مشکل این مملکت نداشتن احمدی نژاد هاست!!!! و انجام نگرفتن حرفهای ایشان!!! واقعآ فکرش را...
-
دلم واقعآ چی می خواد؟
دوشنبه 8 مردادماه سال 1386 00:31
دلم صدای نامجو را می خواد (هر چند همه بگم که مزخرفه) دلم یه پک سیگار می خواد(هر چند تا حالا حتی یک بار هم امتحان نکردم) دلم می خواد کتاب بخونم(هر چند الان حالشو ندارم) دلم چرخ سفالمو می خواد(هر چند بد جوری باهاش قهرم) دلم بعضی ها را می خواد(هر چند که دیگه دوسشون ندارم) دلم یه فیلم خوب می خواد(هرچند که این مدت فقط دارم...
-
تولدم مبارک
سهشنبه 2 مردادماه سال 1386 23:11
یه روز بدون تغییر در کوچکترین اتفاقات معمولیش اما با یه تفاوت بزرگ ٬ شروعش کردم با یه نفس عمیق و یه تولدت مبارک واقعی!!!! پی نوشت:اینقدر ها هم که نوشتم ٬ باحال و خاص و شاد نبود!
-
...
یکشنبه 31 تیرماه سال 1386 17:16
از من نخواه که مثل قبل باشم چون٬ برای درست شدم یه چیزایی فقط باید دوباره به دنیا اومد!!! یاد نوشت: می خوام دوباره ٬ اساسی فعال بشم!
-
جمعه های جهنمی!
جمعه 29 تیرماه سال 1386 11:30
خوب بحمد ا... اون مسئولیت کذایی بالاخره کار خودشو کرد و ۱. گند زد به سر تا پای شخصیت بنده!!! ۲. احساس یک نسل سومی احمق را بهم القاء کرد و در نهایت من مثل همیشه با یک لبخند احمقانه که همیشه روی صورت محترم بنده بی موقع جا خوش می کنه به ایشون و اوشون حالی کردم که: اصلآ مهم نیست که دورغ گفتید ها و به من با حرفتون توهین...
-
بعد از مرگش....
شنبه 23 تیرماه سال 1386 22:17
از اون وقت هایی ست که به خاطر قبول کردن مسئولیتی دارم راه می رم و به خودم فحش می دم!!! خدایا ! کمممممممک! پی نوشت۱: گلاب به روتون ٬ همش حالت تهوع دارم!! مرده شور واکنش های اظطرابی و ناراحتی ام را ببرند! پی نوشت ۲: بعد از مرگش هنوز چشمانش نگاهمان می کند! حتی از توی عکس!!!راستی چه کسی را گذاشتند توی قبر؟!!! پی نوشت۳:...
-
ان مرد رفت!
سهشنبه 19 تیرماه سال 1386 18:05
.... ریز نوشت: خیلی سخته که اینو باور کنی. حتی وقتی که بالا سر قبر می ایستی و دارن می ذارنش توی قبر! دلت می خواد کله ی ادم هایی را بکنی! اشک می ریزی اما احساس می کنی کسی باهات شوخی کرده. و دلت می خواد بیاد و بگه که این یه شوخی بوده! ولی دیدن نزدیکانش از این ها هم بدتره. من نمی دونم مرگ جوون سخت تره و یا برای پیرتر ها...
-
زرت و پرت نامه!
چهارشنبه 13 تیرماه سال 1386 22:46
عاشقانه دنیا را دوست دارم ٬ همه را دوست دارم. به راحتی عاشق فنجان چای سبزم می شوم. مردم را و بچه هایی که هر روز از کنارم می گذرند. مشاور٬استادها و معلم هایم . خانواده ام و تمام دوست داشتنی های این دنیا را..... اخ دکتر جون یادم رفت اینو هم بهتون بگم : من هر کاری می کنم نمی تونم یه عشق فردی داشته باشم!!!! پی نوشت:...
-
همیشه قربانی !
یکشنبه 3 تیرماه سال 1386 23:44
فکر می کنم ٬ فکر می کنم به کتاب هایی که نخوندم ٬ به اهنگ ها و اواهایی که نشنیدم ٬ به شهرها و عبادت گاه هایی که نرفتم ٬ به کافه هایی که توش نشستم ٬ به درخت هایی که زیر سایه شان نخوابیدم ٬ به ادم هایی که نشناختم ٬ به هنرهایی که درک نکردم ٬به طمع هایی که نچشیدم ٬به علم هایی که نیاموختم٬ به لحظه هایی که نخندیدم٬ به اشک...
-
الهی ...
دوشنبه 28 خردادماه سال 1386 12:21
پروردگارا سایه ی مسئولین امر را از سر ما کم بفرما!! پی نوشت بی ربط: انسانم من پی نوشت: مرگ قسطی ٬ نعیم ٬ ذهن خطرناک ٬ تا دموکراسی ٬ پویان و.... برای من فیلتر هستید!!!!! پی نوشت: دی روز عصر دم چهارراه نظر(یه چها راه بگیر بگیر خانم ها و اقایان بدحجاب و دگر باش(!) )یه پسری بلند بلند داد می کشید: فوق العاده ٬ فوق العاده ٬...
-
به ارامی اغاز به مردن می کنی!
سهشنبه 22 خردادماه سال 1386 23:51
دارم همش به این فکر می کنم! پی نوشت: دلم یه سنگ شکرگذاری می خواد!!!
-
یکساله شد!!
جمعه 18 خردادماه سال 1386 00:23
اینجا هم یکساله شد! به همین سرعت! به همین سادگی! به همین بی مزه گی !! ماکارونی رشد!!!! روزی که برای اولین بار اینجا نوشتم حس می کردم خیلی راحت همه ی حرفهامو و اعتقداتمو توش می نویسم. اما حالا فهمیدم که ما هیچ وقت نمی تونیم خودمون را عوض کنیم. من درست همون طور اینجا خودمو سانسور می کنم که تو دنیای حقیقی!!!! اما من از...
-
خدا بده برکت!
دوشنبه 14 خردادماه سال 1386 12:33
خوب بالاخره روز شنبه دستمون به یه دکتر رسید و ایشون تشخیص ابله مرغون دادنند!!! مریضیه با برکتی بود! اگر شب تا صبح دور اتاق راه رفتناش از خارش مرگ اورش !!! را فراموش کنم ٬ حداقل تا سه روز دیگه(بعلاوه ی یک هفته ی گذشته) بی خاصیتی و بی کاری منو توجیه می کنه!! والبته اشتی من با کتاب ٬ این موجود نازنین٬که از بعد از خرخونی...
-
سرخک؟سرخجه؟ تب ویروسی؟!
جمعه 11 خردادماه سال 1386 00:23
نمی دونم اما هر چی که هست دقیقآ سه روزه که خونه نشینم کرده! الان هم که تمام بدنم دونه زده!!! کممممممک!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!! پی نوشت:بیگانه شده ام ٬ هم با اینجا و هم با دنیای بیرون از اینجا!!! بی ربط: دردی اگر هم هست ٬ تو درمانش باش!!!
-
ذهنی مسموم!
دوشنبه 7 خردادماه سال 1386 23:33
ذهنم کاملآ مسموم شده. از خیلی چیزا. امروز عصر که از خونه بیرون می رفتم احساس کردم دیگه هیچوقت بر نمی گردم!!!! اما برگشتم و این نشون می ده که چقدر ذهنم مسمومه!!! خوب می شه منو به یک موسسه ی سم زدایی خوب معرفی کنید؟؟؟ پی نوشت۱: یه چیزی تو مایه های گدایی برای دوستی!! می فهمی. خیلی بی غیرتید رفقا... پی نوشت ۲: ببینید من...
-
با تضمین رگ گردن!
پنجشنبه 3 خردادماه سال 1386 15:26
به تعدادی رفیق ٬ جهت گذروندن باقی عمر ٬ با رعایت کلیه ی قوانین نانوشته ی رفاقت نیازمندم! پی نوشت: بهترین دوران ٬ زمانیست که از اینده هیچ انتظاری نداری!!!
-
یکی ٬ توی همین کوچه های شهر...
چهارشنبه 2 خردادماه سال 1386 21:39
بند های طولانی ،تبصره های ناخوانده ، قانون های ثابت ،دولت های برنده ، بازنده ، سربلند ، ایستاده!!! شاید 18 سال ، فرقی نمی کند، تصویری از دانشگاه بعد از سد کنکور ! طرح های ناگهانی ، مصلحت های توجیه شدنی ،راه هایی وقیح با هدف هایی عالی!!! زیبا رو ، محشر و خواستی ، بی نیاز به تمام مدادها و پودر ها و ماتیک ها . در راه...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 31 اردیبهشتماه سال 1386 16:08
گای وقتها ٬ ادم به این فکر می کنه که.. کاش خود خدا شخصآ می اومدند و یکسری چیزا را برات توضیح می دادنند!!! راستی ٬ بوسه ی خدا را تا به حال چشیدین؟؟؟ مثل حال گیری هایشان روح نواز هست یا نه؟؟؟ بعد نوشت: چقدر این پست را دوست دارم!
-
توهم
دوشنبه 31 اردیبهشتماه سال 1386 06:05
دارم به این فکر می کنم که پارسالم با امسالم هیچ فرقی نداشته! گاهی ادم توهم عدم استعداد داره و گاهی هم توهم استعداد! و من توی هر دوتاش استادم! بعد از چند سال یه ماجرایی دوباره تکرار شد که یادم بندازه : اوهههو ی عوضی ٬ راهی که داری می ری اشتباهه!!! پی نوشت۱: اشتباه کردم! پی نوشت ۲: حالا باید چی کار کنم؟ پی نوشت ۳:حالا...
-
نوشتنم نمیاد!
جمعه 21 اردیبهشتماه سال 1386 17:05
گاهی وقت ها ٬ بعضی روزا ٬ بعضی جاها ٬ یه زمانی می شه که دقیقآ .... دقیقآ بودن و نبودنت مهم نیست!!! پی نوشت۱:نمی تونم بنویسم. زیر باد کولر های لعنتی و این افتاب یک دست!!! پی نوشت ۲:اه . بازم تابستون. حالمو بهم می زنه!!!
-
فیلمی که...
یکشنبه 16 اردیبهشتماه سال 1386 23:41
وقتی یه فیلمی می بینی که معرکه است... خوب فقط می تونی بگی که معرکه بود!!!
-
نباید سرد شوم!
پنجشنبه 13 اردیبهشتماه سال 1386 23:50
باید کاری کنم ! پی نوشت:هستم اگر می روم ٬ گر نروم نیستم! پند نوشت: گاهی وقتی شکست می خوریم بیشتر احساس می کنیم چه خوب شد بار پیروزی از روی دوشم برداشته شد ٬ اما به همه می گوییم از شکست دل خوریم و شکست ما را از تلاش باز داشت !!!
-
راهی شاید که خواب هم نمی دیدی!!
سهشنبه 11 اردیبهشتماه سال 1386 23:48
مثل تشنه ای می مانم ٬که عطش نوشیدنم یک لحظه باز نمی ایستد!!می خواهم فقط بشنوم. می دانم اگر تو بخواهی هرگز در مسیری که با نام تو شروع شود باز نمی مانم... پی نوشت:الوده اش نمی کنم به پی نوشت!!!
-
....
چهارشنبه 5 اردیبهشتماه سال 1386 21:55
همراه شو عزیز ٬همراه شو عزیز٬ تنها نمان به درد٬ کین درد مشترک٬هرگز جدا جدا ٬ درمان نمی شود. دشوار زندگی هرگز برای ما بی رزم مشترک اسان نمی شود! تنها نمان به درد. همراه شو عزیز. همراه شو همراه شو همراه شو عزیز. تنها نمان به درد. کین درد مشترک هرگز جدا جدا درمان نمی شود. پی نوشت:شاید ادم های خوب وقتی می میرن پروانه می...
-
من ٬ مردم را دوست دارم!
سهشنبه 4 اردیبهشتماه سال 1386 00:03
قصد ما شاید به اجبار و یا به اختیار ٬ با علاقه و یا بی انگیزه زندگی کردن باشه. چیز هایی هم هست که ابتدایی ترین اموزه های ما هستند برای زندگی. می تونیم بریم توی جنگل و اجتماعی نباشیم. اما حالا که هستیم! ما ادم های کثیفی هستیم. چون به خاطر خیلی چیزها از حداقل های انسانیتمون تا حداکثر های پستی می گذریم. به خاطر...
-
می شه بگی تا کی؟
جمعه 31 فروردینماه سال 1386 22:52
روزی چادر از سر زن ها می کشیدند و امروز اونا را به خاطر مانتوی کوتاه می کشن تو ماشین پلیس و .... کاری به امنیت شخصی و الگوی شهروندی و دموکراسی و بقیه ی چیزا ندارم یه سوال اساسی دارم : دختر ها و خانم های محترم تا کی این اجازه را می دین؟؟؟؟؟؟
-
طبیعت بازم صدا می کنه!
سهشنبه 28 فروردینماه سال 1386 23:40
همیشه بعد از یه دوره رکود ذهنی و جسمی ادم می تونه خودشو جمع و جور کنه. یه داروهایی هستند که اسمشون را می ذاریم تقویتی که جسمت را جمع و جور می کنند و یه کتابهایی هستند که مثل همون قرص های ویتامینی اثر می کنند و ذهنت را شفا می دن !!! اما از تاثیر طبیعت هم نمی شه گذشت! همون طور که اویزون تخت خوابی یه موجود میاد و یه سی...
-
بدون عنوان مگه نمی شه؟!!
شنبه 25 فروردینماه سال 1386 22:50
من پنج نفر را می دیدم که دارن منو نگاه می کنند. پنج جفت چشم که به سمت من بود... اما یک لحظه با خودم گفتم اونا چی می بینند؟ اونا یک نفر را می دیدنند که نگاهشون می کنه! یک جفت چشم فقط ... چه معجزه های که به پا نمی شه اگه چشمامونو جای هم بذاریم!! کاملآ بی ربطه:عزیزم ٬ یه ادم عاشق فقط طرفشو می بینه نه اینکه مدام تو اینه...