-
حساسیت بهاره و کورن فکس!
دوشنبه 20 فروردینماه سال 1386 21:42
از روزی که شیر فروش با تو فرار کرده دارم کورن فلکس و شکر با چند قطره اشک می خورم . شیر فروش تمام رویاهای مرا دزدیده و حتی فراموش کرده برام یه خورده خامه باقی بگذاره. شل سیلور استاین با بدنی بی حس از اثر قرص های انتی هیستامین ٬ با ذهنی نیمه تهی و کرخ ٬ تو یه روز سرد و ابریه بهاری ٬خوردن یه لیوان اب انار بزرگ و غلیظ...
-
یه پست طولانی و اشغال که هرکی حالشو نداره نخونه!
سهشنبه 14 فروردینماه سال 1386 23:46
بعد از پنج شش روز که از برگشتنم می گذره انگار تازه امروز بیدار شدم. مغزم خواب خواب بود و کرخ و امروز تازه بیدار شد و تازه حالش بدتر شد! نمی دونم چطور جواب ادم ها را بدم . همه ی اونایی که فکر می کنند من خوب یاد گرفتم تو موقعیت های سخت هم خوش باشم. می پرسند : خوش گذشت؟ و من نمی دونم چی باید بگم که حق مطلب ادا بشه. اگه...
-
حالا تشریف داشته باشین!
یکشنبه 12 فروردینماه سال 1386 12:29
ـ چی خیال کردی ؟ فکر کردی می تونی تو ذهن من هر غلطی که می خوای بکنی؟ فکر کردی من گدای محبتم بچه پرو؟ ـ مگه نیستی؟ ـ خوب چرا! ـ.... پی نوشت۱:دارد ٫ ندارد ٫ دارا انار دارد ٬ سارا بادام دارد ! اما من بادام دوست ندارم! پی نوشت۲: از وقتی برگشتم روزی ۱۲ ساعتشو خواب بودم. به قول مهتاب: به حق کارای نکرده! عجب رکوردی شکستما!...
-
حالت تهوع
چهارشنبه 8 فروردینماه سال 1386 12:04
من دارم از جهنم دره برمی گردم!!!!!! می دونی کجاست؟ موسیقی متن: خون اشک ذجه استفراغ ایشاا.. اگه خدا بخواد مرگ! پی نوشت۱:بدتر از اونی که حتی فکرشو بکنی، عشق من!!! پی نوشت۲:تو عمرم تا این حد ..... پی نوشت۳:نفرت می دونی چیه؟از همون هایی که دلت می خواد به خاطرش ادم بکشی؟ پی نوشت ۴:اینقدر فکرم خسته است که بدنم هم درد می...
-
باران های پاییزی ٬ باران های بهاری!
یکشنبه 27 اسفندماه سال 1385 00:25
روزی که تفاوت بارون های پاییزی را که دل منو برده با بارون های بهاری که چشمای ترا شسته ازم پرسیدی ٬ اومدم جواب بدم اما بعد گفتم خودت می فهمی٬ اما اون قدر نموندی که بفهمی من چطور تو پاییز عاشق می شم و تو پاییز زندگی می کنم. نموندی که ببینی روزهای پاییزی من چطور بهشتی می گذره. چه دنیایی دارم با اون نورهای سرد کم رنگ دم...
-
بازم اینّ اسمشو نبرّ حرف زد!!
جمعه 25 اسفندماه سال 1385 00:55
در علم روانشناسی می گن وقتی کسی یا بچه ای مدام یک رفتار نابهنجار (دقت کنید به رفتار های احمقانه در این علم می گن نابهنجار!مثل همون که می گیم معتاد یک بیمار است و...!!!) را تکرار کرد و تنبیه و تذکر و... جواب نمی ده بهترین کار بی توجهیه چون اون شخص یا طفل قصد جلب توجه داره!!! اقا ترا به خدا بیایید دیگه این اسمشو نبر که...
-
یک روز یا هر روز؟
جمعه 18 اسفندماه سال 1385 23:19
صدای جیرینگ جیرینگ این النگوهای باریک و زرد ٫ تنها دست و دل بازی های خارج از محدوده ی شماست برای این نفقه بگیران خانه هایتان!!!!!!! پی نوشت۱:از قدیم می گفتند: چوب را که برداری گربه دزده فرار می کنه! پی نوشت۲:به راستی این چه ترسی است از رسیدن قشری به حداقل حقوقشان؟ پی نوشت۳:کسی هست حس های خواب رفته ی مرا بیدار کند؟!!!
-
راننده ی فهیم٬ اما عصبی
سهشنبه 15 اسفندماه سال 1385 23:17
بعد از مدتها که به اغوش جامعه ی روزمره برگشتم در یک اقدام ضربتی ٬ ماشین را در خانه گذاشته و تا اداره ی پست با تاکسی رفتم. موقع رفت٬ سوار تا کسی شدم. جلو یک نفر سوار شد و بعد هم یک نفر دیگه. اما راننده تا اون یک نفر اضافه پیاده نشد راه نیافتاد!!!!!! بعد هم پشت چراغ قرمز خانمی خواست پیاده بشه اما راننده گفت: من مسافر...
-
وقتی دلگیر می شویییم!
چهارشنبه 9 اسفندماه سال 1385 10:29
نمی دونم من یه جوری شدم یا اینجا یه جوریه! حسش را دیگه دوست ندارم. (فکر رفتنم را نکنید. حالا حالا هستم) اما انگار..... پی نوشت۱: کسی احیا نآ از دست من رنجیده؟؟؟ پی نوشت۲: نظرات ما نشانه ی شخصیت ماست!
-
ببین اکثریت را!
سهشنبه 8 اسفندماه سال 1385 23:31
حالا وقتشه. الان درست کمی مونده به عید . اگه مردشی(یا زنشی!) حالا بلند شو و برو از خونه بیرون. برو مرکز خریدهایی که پاتو هیچ وقت اونجا نمی ذاری. همون جاهایی که خیلی بی کلاسه. همون جاهایی که می گی اشغاله. نه نه خیلی هم پایین شهر نرین ها. همون وسط ها کافیه. برو ببین اون مردمی که سالی دوبار بیشتر خیابونا پیداشون نمی شه٬...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 6 اسفندماه سال 1385 16:54
وقت تمام ٬ همه برگه ها را بگیرن بالا !!! پی نوشت: نمی تونم بنویسم ٬ اخه بعد از اعلام جمله ی بالا هر گونه نوشتن تخلف محسوب می شه!!!!
-
حمام افتاب!
جمعه 4 اسفندماه سال 1385 00:26
اه ٬ عزیزم ٬ من دارم افتاب می گیرم . بی زحمت اون سایه ات را جمع کن٬ برو یه جای دیگه پهنش کن!! پی نوشت۱: اگه یه پیکان داغون قدیمی ٬ تصادفی که یه در هم نداره با سرعت از دور به شما نزدیک بشه و چراغ شما سبز باشه چی کار می کنید؟ من که با احترام می ا یستم تا ا یشون از چراغ قرمز عبور کنند! پی نوشت ۲: دیشب تلویزیون فیلم لیلا...
-
سلام خدا
پنجشنبه 3 اسفندماه سال 1385 12:16
با اجازه٬ خداجون سلام. خوبید که انشاا... من مثل همیشه وقتی گرفتار می شم یادم می افته که شما بنده هاتون را در هیچ موقعی تنها نمی ذارین. خدایا خودمونیم ها من بابت این کار جدی زحمت کشیدم. خودتون می دونین . خیلی وقتها هردومون می دونیم تلاشی نکردم که جواب بگیرم٫ اما کسی که نیست حالا٬ من بالاش وقت گذاشتم. اخری را از یاد...
-
افرینش
سهشنبه 1 اسفندماه سال 1385 00:23
خداوند اول دنیا را و بعد مرد را و بعد زن را و بعد درد را افرید! مرد نگاهی به زن کرد و گفت:اولی را که من برداشتم٬ این اخری را هم نمی تونی بیاری ؟!!!
-
گاهی فکر می کنم..........
دوشنبه 30 بهمنماه سال 1385 12:12
امدم چیزی بنویسم اما بعد انگار حسی گفت: ننویس٬ اینجا هرچقدر هم مال تو باشد از دلت که محرم تر نیست. رازهای دلت را به نوشته شدن الوده نکن! پی نوشت ۱: عجب بارانی امد امروز.هوایی بس بهشتی جهنمی داشت لاکردار! پی نوشت ۲:ای وای از اون همه احساس ٬ شد پر پر نگاه تو.....
-
شیطونه می گه....
جمعه 27 بهمنماه سال 1385 21:22
: شیطونه می گه...... : شیطونه غلط کرد با تو !!!! پی نوشت۱: گاهی خودم هم خندم می گیره از این همه دل داری ها و اضطراب شویی هام برای دوستام! پی نوشت ۲:هرکی می گه علاقه و استعداد برای موفقیت کافیه غلط کرده. بیاد خودم توجیه اش کنم! پی نوشت۳: به علاقه و استعدا لطفآ انگیزه را هم اضافه کنید. که انگیز هم از بی پولی ناشی می...
-
چند خط طنز شاید!
چهارشنبه 25 بهمنماه سال 1385 23:28
*استاد بیوشیمی می گه: این واکنش فقط در جسم موجودات پست(ابتدایی) اتفاق می افته! و من نمی تونم جلوی خنده ام را از نگاه چپ چپ تو به خودم بگیرم((: *گفته بود تا شب ولنتاین یه کسی را پیدا می کنه! قول داده بود و رو حرفش بود. امروز ازش پرسیدم :پیداش کردی؟ گفت: اره اما رفت! گفتم کجا؟ چه طوری؟ گفت:اومدم شالمو بندازم رو دوشم که...
-
کجا را می گی ؟
دوشنبه 23 بهمنماه سال 1385 23:29
مثل همیشه این سیکل معیوب داره چرخ می زنه و هر بار منو به یه کاری وا می داره! هرچی دارم فکر می کنم که تو اون دنیا قبلآ چی را انتخاب کردم ٬ چیزی یادم نمی یاد. مخصوصآ این که خیلی خیلی وقته که این جمله را نگفتم : ااا انگار من قبلآ اینجا بودم!! پی نوشت۱: می تونی یک ساعت تموم ّزیر تیغ ّرا ببینی و زجر بکشی . یک ساعت تموم و...
-
البوم
شنبه 21 بهمنماه سال 1385 23:07
داشتم البوم بچه گی هامو می دیدم. ...... اومدم اینجا که خیلی چیزا بگم اما همش پرید و فقط این موند: خدایا پاک تحول می دی ٬ لجن تحویل می گیری! پی نوشت:کاشکی را کاشتند٬ سبز نشد!
-
کسی یادش هست؟
سهشنبه 17 بهمنماه سال 1385 23:12
همه ی دنیا دارن تحقیقات می کنند و در مورد ما حرف میزدنند! جناب ؛اسمشو نبر؛ فکر نکم وقتی که دانشجو بوده و ارزوها و تفکراتشو برای سربلندی مملکتش در سر می پرورانده هم حتی به این همه شهرت و مشت ها و کوفته های درشت و ابدار به دهان استکبار جهانی هم فکر کرده بوده باشه!!تو خواب هم که عمرآ(اخه اون سه ساعتی که ایشون می خوابند...
-
می دونی دنیا را کی میسازه؟
شنبه 14 بهمنماه سال 1385 22:26
یکی اون وسط گفت:مشکل این ادما اینه که زیادی می فهمند! حالا من می گم:تمام دنیا را ادم هایی که به این زیادی نمی فهمند می سازند٬ اخه ادم هایی که زیادی می فهمند کار های اونایی که زیاد نمی فهمند را انجام نمی دنند. یکی دیگه گفت:چرا ؟ و من می گم: اخه اون کارا را اونایی می کنند که زیاد نمی فهمند! یکی دیگه گفت: پس اونا چی کار...
-
من یک ابله ام. شوخی نمی کنم!
پنجشنبه 12 بهمنماه سال 1385 13:22
تا حالا شده پشیمون باشی از اینکه مثلآ چرا تا حالا دزدی نکردی؟ یا وقتی تو مغازه ای ا تفاقی چیزی را می شکنی از ا ین که خودت صادقا نه به فروشنده گفتی پشیمون باشی؟ یا بدت بیاد از ا ینکه دل رحم بودی؟ و... تا حالا شده بری جلوی ا ینه و بعد دلت بخواد ا ینه را بشکنی؟ سرت را بکو بی تو د یوار و طوری بیافتی که دیگه بلند نشی؟؟؟؟...
-
خدایا نکنه تو هم با اونایی؟
پنجشنبه 12 بهمنماه سال 1385 08:40
توی این دنیا جواب خوبی را با خوبی می دند ٬ جواب بدی را با پول !!!! پی نوشت ۱: می خواستی یادش بیاری که تو هم اگه می خواستی٬ می تونستی! اما حالا من یادت میارم ٬ اخه بدبخت تو هم اگه می تونستی...... مثل بقیه! پی نوشت ۲:یکی می دونه من با این ژن های لعنتی خانوادگی باید چیکار کنم؟ دارن حالمو بهم می زنند!خسته ام کردنند....
-
....(سکوت)!!!!
چهارشنبه 11 بهمنماه سال 1385 09:52
می دونی تو به من مدیونی؟ ......(سکوت)!!!! این را هم می دونی که من علاقه ای ندارم تو دینتو به من ادا کنی؟ ......(سکوت)!!!! می دونی من همون قدر که ترا دوست دارم ، ازت متنفرم؟ ......(سکوت)!!!! می دونی به راحتی می تونم نبخشمت؟ ......(سکوت)!!!! می دونی که می دونم تو داری الان به چی فکر می کنی؟ ......(سکوت)!!!! داری فکر می...
-
کاش درد دلم ٬ عشق بود!
سهشنبه 10 بهمنماه سال 1385 23:34
خواب توی چشمام دست و پا می زنه. سرم درد می کنه و این چشمای قرمز ... اما خوابم نبرد. اره تو هم شنیدی؟ شنیدی صدای شکستن دل منو؟؟؟ اومدم تا خورده هاشو اینجا بذارم تا زخمیم نکنه! خدایا یعنی تو هم ممکنه همین طوری جواب خوب بودن هام را بدی؟ نه ! نه ! ممکن نیست!!! پی نوشت:خوش به حال تمام اونایی که دلشون از عشق می شکنه !
-
!!!!
جمعه 6 بهمنماه سال 1385 22:39
دفاع کردن تو از انقلاب ٬ درست مثل توصیف کردن پیردختر باکره ایست از ازدواج!!!
-
search می کنییییییم!
دوشنبه 2 بهمنماه سال 1385 23:39
تا حالا شده یه حقیقت یا یه واقعیت گه بزنه به زندگیت؟ تا حالا شده با یه جستجوی ساده تو اینترنت و باز شدن چند تا صفحه ی معمولی تمام تخیلاتت بهم بریزه؟ تا حالا شده یه رویای شیرین ییییهووو از دست بره؟ تا حالا شده یه حس مالکیت شخصی٬عمومی و فراگیر بشه؟؟؟ تا حالا شده معنی واقعی جمله ی (از هیچی خبر نداری) را لمس کنی؟؟ تا حالا...
-
یه پی نوشت بی نوشته!
دوشنبه 2 بهمنماه سال 1385 13:11
پی نوشت: با حسرت زل زدم به اسم تو!
-
پدر یا بابا؟ مسئله این است!
یکشنبه 1 بهمنماه سال 1385 09:23
* بابای من درست مثل منصور خان باغ مظفره! حافظه ی کوتاه مدتش برای گوش دادن به حرفهایی که نمی خواد از بین رفته. مثلآ :پدر این گلدون را نذار رو میز. :باشه نمی ذارم. اما بعد که میام می بینم که درست روی همون میزه. یا : بابا از این خیابون نرو ٬ باشه. اما بین چند تا مسیر درست از اون خیابون می ره! تازه اینا خوباش بود!! *برای...
-
مسخرست ؟ نه؟
چهارشنبه 27 دیماه سال 1385 23:41
ـ سوار کردن یه پیرزن کنار خیابون ٬ اهسته روندن ماشین تو ی روز برفی که کسی خیس نشه ٬ کمک کردن به پیرمردی که نون هاش ریخته رو زمین ٬ دیدن دنیای بزرگ بچه های کوچیک٬ پرسه زدن تو کتاب فروشی ها و ایستادن جلوی دکه ی روزنامه فروشی. حفظ و نگهداری از هنر و فرهنگ و بقه ی مسائل مربوطه! D: نظرات نیچه و مزخرفات کانت و بقیه ی رفقا...