چندخط پائیز

یادداشت های یه آدم خیلی خیلی معمولی

چندخط پائیز

یادداشت های یه آدم خیلی خیلی معمولی

آدمهای تنهای بعد از ساعت 9:3۰

همیشه تنهایی هامو عصر پیاده با خودم می  بردم خیابون.اون قدر راش میبردم که خودش بفهمه هوا تاریک شده و باز مال منه.این قدر راه میرفتم تا پاهام درد بگیرن وداد بزنن: بابا تا آخرش بری بازم تنهایی باهاته.

اما پیاده روی تنهایی بعد از ساعت 9:30 یه جوره دیگس. اون قدر تنهایی که حتی تنهایی هم دنبالت نیست پاهات هم دیگه درد نمی گیرن چون میدونن باید به یه روشنایی برسن. گاهی پیاده رو ها اون قدر تاریکن که باید دنبال سایۀ خودت بگردی لابلای سایۀ درختها.

آدمهای تنهای بعد از ساعت 9:30 از یه جنس دیگن. انگار فقط بعداز این ساعت زندگی میکنن. جدا از همه به تنهایی میرسن.انگار قرار گذاشتن از قبل. با چشمام دنبال یه آشنا بودم که مطمئن بودم از همین آدمهای تنهای بعد از ساعت 9:30ست . خیلی ساله که اینو میدونم  اما ندیدمش. چه امیده خنده داری. بین این همه آدم...

اما انگار من از جنس عصرهای مرطوبم تا شبهای وهم آلود!!!!

نظرات 1 + ارسال نظر
نازنین چهارشنبه 24 خرداد‌ماه سال 1385 ساعت 10:42 ب.ظ

جالب بوود

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد