چندخط پائیز

یادداشت های یه آدم خیلی خیلی معمولی

چندخط پائیز

یادداشت های یه آدم خیلی خیلی معمولی

سلام خدا

با اجازه٬ خداجون سلام. خوبید که انشاا...

من مثل همیشه وقتی گرفتار می شم یادم می افته که شما بنده هاتون را در هیچ موقعی تنها نمی ذارین. خدایا خودمونیم ها من بابت این کار جدی زحمت کشیدم. خودتون می دونین . خیلی وقتها هردومون می دونیم تلاشی نکردم که جواب بگیرم٫ اما کسی که نیست حالا٬ من بالاش وقت گذاشتم. اخری را از یاد نبردم هنوز. برای همین با گستاخی اومدم دوباره . البته گستاخی چرا. خدایی گفتن و بنده ای. یکوقت جسارت نشه ها. من همونم که این جمله را باور دارم که ما بندگی خودمون را فراموش می کنیم و مدام خدایی خدا را یادش میاریم. نه من اصلآ جسارت نکردم. فقط می خوام برسی به دادم که لای یک منگنه ناجور گیر کردم. از همون بنده های 666 که خودتون می دونین. خدایا من که می دونم به اشارتی کار تمومه. اما اینو می گم و می نویسم که مثل اون بار یادم باشه و عمری سپاسگزار. اخه ما بنده ها خیلی خیلی بی چشم و روییم.همش یادمون می ره. برا همین می نویسم:

خدایا خودت گذاشتیم اول خط. این اخری دم خط پایان یکی داره چوب لای چرخم می ذاره. من می خوام خط را رد کنم و ببرم. فقط هم می دونم دست شماست. پس من مطمئنم. مثل دفعه ی قبل.

باتشکر:هاله